۱۳۸۸ بهمن ۱۴, چهارشنبه

کامنت . . .

ناشناس:

آقا الان دیدم که چند پست از حق کشی نوشتی که گفتم این خاطره را برایت بگم . دایی من که اون هم ساکن امیریه بود کمی جاهل بود و چند فقره پرونده چاقوکشی داشت متاسفانه اون زمان این کارها رواج داشت و و به بدی امروز نبود. یکروز من مثل شما توی صف نون وایستاده بودم و نانوا داشت هی نوبت من را به آدمهای دیگه میدادکه یکدفعه دیدم همین دایی جاهل من از در وارد شد. این دایی من قد بلندی داره و چهارشونه و مو فرفری هست! خلاصه من داستان رو بهش گفتم و اون هم عصبانی شه و رفت جلو بدون هیچ سوالی و جوابی دوتانون از میخ ورداشت و پولش را پرت کرد رو میز و به من گفت بیا بریم.من یکدفعه دیدم که شاطر و نانوا و صاحب مغازه با هم بطرف ما حمله ور شدند . این دایی من که فکر اینجا رو کرده بود دست در جیبش با یک صدای شتترق بلند چاقوی ضامن دارش را باز کرد و گفت خ . . . هر کسی جلو بیاد را فلان . . . خلاصه هرسه اون ها که بطرف ما حملهور شده بودند در جا خشک شدند و ما بدون مشکل از مغازه بیرون رفتیم. این را ننوشتم که بگو چاقو کشی کار درستی هست فقط خواستم یه یادی بکنم از دوره و زمونه ایی که دیگه گذشته . سپری شده. یاد امیریه و بچگیم انداختی گفتم اینرا برایت بنویسم برای دیدن اصل کامنت روی نوشته کلیک کنید.
مطلب بالا را دوستی در قسمت کامنتهای نوشته قبلیم, برایم نوشته است از آنجایی این دوست که خودرا ناشناس ثبت کرده برای من غریبه آشنایی میباشد مانند تمامی یاران امیریه ولی از آنجایی که آدرسی از او ندارم که بروم مراتب سپاس خودرا بیان کنم فکر کردم بادرج نوشته در اینجا هم از او تشکری کرده باشم و هم برای دوستانی که به امیریه و کامنتهایی که دوستان در آنجا مینویسند دسترسی ندارند و تنها مطالب امیریه را در محله ما . امیریه میخوانند آنها هم بتوانند خاطره این دوست را بخوانند .
جواب کامنت :
دوست عزیز با سپاس از پیام و خاطره زیبایت همانطور که در بالا نوشتم آدرسی از شما نداشتم تا نزدت بیایم مراتب امتنان خودرا از این آشنایی و اینکه یاری تازه به جمع یاران امیریه اضافه شده بیان نمایم . دوست خوب من جاهل ها وبقول قدیمی ها داش مشدی ها در همه دوره ها بوده و هستند که تنها شکل و پوششان تغییر میکرده است البته جاهلان قدیم بقول شما به بدی امروزیها نبودند که من جمله شما را اینطور کامل میکنم آن جاهلان تنها جاهل بودند ولی جاهلان امروز جاهلان جاهلند باز با اونیفورمی و پوششهای دیگر و مشی و مرامی بدور از جاهلان سابق که سنگ صبورشان طوطیشان باشد (داش آکل) و در نهایت شاید امروزیها جاهل باشند اما مشدی هرگز . . .
شماهم اگر از امیریه و امیریه اییها خاطره ایی و عکسی قدیمی و . . . داشتید اگر مایل بودید بفرستید تا در اینجا با نام خودتان درج کنم .

۲ نظر:

ناشناس گفت...

حسین جان
با اجازه باید بگویم این خاطره اصلاً زیبا نبود:
1- تا آنجا که من به یاد دارم جاهلی و چاقو کشی هرگز در آن زمانی که ما بچه امیریه بودیم ارزش محسوب نمی شد که هیچ بلکه ضدارزش و بسیارنکوهیده بود
2- اتفاقی که دایی محترم این بچه محل رقم زده خودش دست کمی از اصل مطلب حق کشی ندارد.
3- البته اگر داستان را به صورت سناریوی "فیلمفارسی" ببینیم آنوقت قضیه فرق می کند.
نق نقو

nafiseh گفت...

wie schoene zeite!