۱۳۸۷ مرداد ۵, شنبه

خاطره شیراز

چهارراه سینما سعدی شیراز صبح جمعه چهار مرداد ۱۳۸۷ برابر بابیست و پنجم ژوئيه ۲۰۰۸


درست اوایل دهه شصت بود برای کاری باید شیراز میرفتم که یک ماموریت سه روزه بود و این متاسفانه اولین وآخرین باری بود این شهر را توانستم ببینم از شیراز و شیرازیها بسیار خوانده و شنیده بودم بویژه چقدر میهمان نواز و غریب دوستند زمان خیلی بدی بود درست در میانه جنگ که ترس را در چهره همه هم پروازها میشد دید اما شکر خدا بسلامت رسیدیم فرودگاه شیراز آنموقع کوچک و جمع و جور بود که برای خروج چند دقیقه کافی بود بیرون که آمدم تاکسی ها ایستاده بودند سوار یکی شده و از راننده سراغ هتل خوبی را گرفتم که مرا به ان جا ببرد چند نام را گفت و اگر درست یادم باشد هتل کوروش که اسمش هما شده را تعریف نمود و من هم خواستم که پس ببردم آنجا اذعان کرد که تمام اتاق هایش پر است و یا برای از ما بهتران رزرو گفتم اشکالی ندارد با برگه ماموریتی که دارم اتاق گیرم خواهد آمد بنده خدا با بی میلی مرا به درب هتل رساند و با لهجه زیبای شیرازیش به من گفت همانجا منتظر میماند که اگر اتاقی گیرم نیامد جای دیگری ببرد از اینهمه تعهد اخلاقی او شگفت زده شدم یاد همکارانش در شهرهای دیگر بویژه اصفهان افتادم که کافی بود بدانند غریبه هستی که دور شهر بگردانند و دو لا سه لا هم گوشت را ببرند من بنا بر برگه ماموریتی اتاقی گرفتم و بیرون رفته به وی اطلاع دادم وهر کاری کردم مبلغی بابت ایستادن و لطف او بدهم نپذیرفت غروب پرسون پرسون مرکز شهر را پیدا کردم و کارم شده بود صبحها کارهایم را انجام بدم و بعداز ظهرها در شهر بگردم از باغ ارم تا حافظیه و غروب هم برم چهار راه سینما سعدی و بازار کویتیها برای خرید سوغاتی که روز دوم بود سر چهار راه شلوغ شد عده ایی از جنگ زده های نگون بخت شعار میدادند که مامورین ریختند و تیر اندازی هوایی و بگیر و ببند که من برای آنکه مشکلی پیش نیاید که در ماموریت بودم درب خانه ایی باز بود نفس نفس زنان وارد راهرو ورودی شدم که در همین حین خانم بسیار جوانی را دیدم از آپارتمانی خارج شد شروع کرده ماجرا و علت پناه آوردنم را به آن ساختمان تو ضیح دادم و گفتم اگر اشکالی نداشته باشد بمانم تا ارام شود که به هتل بازگردم این بانوی بزرگوار بدون آنکه مر ابشناسد دعوت کرد به منزل او بروم و وقتی سر صدا ها خوابید بروم از او تعارف و اصرار و از من همین که اجازه دارم در راهرو باشم کافیست در همین حین مرد جوانی وارد شد که دیدم همسر این خانم میباشد و من هراسان از اینکه خدایی ناکرده سو تفاهمی پیش آید که دیدم بانوی مذکور داستان مرا به همسر خود بازگو میکند و آن مرد شریف خیلی صمیمی تر از خانمش به منزلشان دعوت کرد یکساعتی میهمان میزبانان نا آشنای خود بودم که هر چه تلاش کردند شام را پیش آنها باشم با اصرار رد کردم اما در برابر اینکه این دو زوج مهربان با اتوموبیل خود مرا به هتلم برسانند تسلیم شدم و در راه از آنها و حتی از خیلی ها از بد رفتاری مسولین نسبت به جنگزده ها شنیدم تا اینجا که میگفتند بدستور دستغیب امام جمعه متوفی شیراز همانی که شربت شهادت را بزور خوراتدنش زیر آنها آب بسته اند یا او علیه آنها سمپاشی میکرده و خاینشان مینامیده که فرار کرده اند و. . .خلاصه تا هستم نه آن راننده تاکسی را ونه این زوج جوان را هرگز فراموششان نخواهم کرد و امیدوارم هر جا گه هستند تندرست و موفق باشند و این حسرت را نیز بدوش خواهم کشید که چرا قبل از انقلاب در آن دوران پر شکوه به شیرازسفری نداشته ام و دیگر این که این سه روز فرصتی نشد به تخت جمشید بروم و فاتحه ایی برای کوروش بخوانم و به بگو یم تازیان که امپراطوری تورا تصرف کرده اند و از برکت تو به دنیایی میبالند هنوز از تو و نام تو وحشت دارند و بگویم دوران آسوده خوابید نت بسر رسیده پسربچه های سرزمینت را گله گله به میدان مینها روان میدارند برای جنگی که خود اینها بیشتر تحمیلمان کرده اند واگر میشد امروز نزدت بیایم میگفتمت که بیدار شو و ببین دختان ایران زمین را این تازیان به تازیان چگونه برده وار میفروشند.

برای یاران شیرازی که در وبلاگهایشان با مهر میزبان کامنتهایم هستند و یا در اینجا به دیدنم میایند و مهربانانه برایم مینویسند.

۱۳۸۷ مرداد ۲, چهارشنبه

از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو زجو

دیروز- صدام

امروز- کاراجيچ فردا . . .

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

۱۳۸۷ مرداد ۱, سه‌شنبه

هشتمین سالگرد در گذشت شاعرجدال با خاموشی


غزلی در نتوانستن


ازدستهای گرم تو

کودکان توامان آغوش خویش

سخن ها می توانم گفت

غم نان اگر بگذارد.

نغمه در نغمه درافکنده

ای مسیح مادر، ای خورشید!

از مهربانی بی دریغ جانت

با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد

غم نان اگر بگذارد.

* * *

رنگ ها در رنگ ها دویده،

ای مسیح مادر ، ای خورشید!

از مهربانی بی دریغ جانت

با چنگ تمامی نا پذیر تو سرودها می توانم کرد

غم نان اگر بگذارد.

* * *

چشمه ساری در دل و

آبشاری در کف،

آفتابی در نگاه و

فرشته ای در پیراهن

از انسانی که توئی

قصه ها می توانم کرد

غم نان اگر بگذارد.
احمد شاملو

۱۳۸۷ تیر ۳۰, یکشنبه

فمینیست / feminist


این روزها در خیلی جا ها مطالبی در نقد مردان یا مردسالاری یا قوانین مربوط به آن را که میبینی میخوانی بانوی نویسنده یا در آغاز یا در لابلای سطور اشاره میکند و اذعان میدارد فمینیست نیست این بزرگواران را میتوانم خوب درک کنم و حالشان را بدانم چرا خود وقتی مطلبی در تعریف و گاهی بر حسب وجدان با مقایسه با حال تمجید گذشنه را مینویسم به خواننده میگویم سلطنت طلب ویا شاهی نیستم چرا برای اینکه هر دو گروه یاد شده در طول این سالها آنرا بقول عامیانه به لجن کشیده اند مثلا همین شاهی ها الان وقتی دولتمردان دیروز حتی پسر شاه فقید مستقیم یا غیر مستقیم نارساییهای و اشتباهات گذشته را اذعان میدارند باز کاسه های داغ تر از آش نمیپذیرند و در دنیای فانتزی ناشی از جهل خود باقی میمانند و بگوییم کودکانه نه ابلهانه اصرار در تلقین به دیگران و . .
اما فمینیسمی یا فمینیستها برای خیلی ها بیان گرایش به آن چون فعلا تنها چیزیست که مد روز است کاری هم با آنها ندارم اما بقیه که در همین اول راه شقه شده مثل اکثریت و اقلیت که خویش را میانه رو یا رادیکال مینامند و غیره وذالک ..
در قبل از انقلاب ما فمینیسترین قوانین را در جهان اسلام و خاور میانه داشتیم هر چند هم مردان بتحریک روحانیون سینه میدریدند متممی برای تکامل اضافه میگردید چه بسا یکی از دلایل انقلاب نیزبود. توضیح قوانین برابری آن زمان از حوصله این نوشته خارج
آری در آن دوره که در اروپا زنان هر روزبرای برابری به خیابان میامدند زنان ما براحتی صاحبش میشدند و اگر عمیق تر بنگریم رد بانوی اول آنزمان در این دگرگونیها میتوانیم احساس کنیم و هنوز از داشتن یادگارهای او از کانون پرورش فکری تا موزه ها و جشنواره ها تالار رودکی تیاتر بخود میبالیم زیرا در دربار انزمان بقیه به این حرفها نمخوردند.
درچنان فضایی زنان گروه های چپ با شکستن بقیه تابو ها زندگی اشتراکی مبارزه مسلحانه یک قدم جلوتر که بقیه بودند که برای ما نوجوانان ساده انگار چیزی شبیه فیلمهای فاسبیندر کارگردان متوفی آلمانی که حسرتشان را بخوریم وامروز همان خواهران (رفقا )تقریبا عده بیشتری از آنها تشکیل دهنده فمینیستهای رادیکال را تشکیل میدهند که میتوان دریافت که اینها هم در زندگی های اشتراکی خود از مردسالاری رفقایشان در عذاب بوده اند که از برکت وضع پیش آمده که برون زده اند از آن یوغ رهایی یافته اند و فراموش هم نمیکنیم در اول حکومت زنان سلحشوری که صدای نعلین دیکتاتورها که برای سلب حقوق قانونی آنها را شنیده بودند وبه خیابانها ریختند پشتشان را که نگرفتند همراه با زهرا ها و ..انگ ضد انقلاب و ستون پنجی زدند و باز حال که به غرب رسیده اند به کعبه برابری زن ومرد تنها نیمی از این قوانین یا فرهنگ آنرا را که مطابق میلشان هست دوست دارند و حتی اگر به زندگی درونی آنها وارد گردی و نحوه تعلیم و تربیت نمودن فرزندانشان رانگاه کنی میبینی که خود مردسالار پرورند و کاش کسی پیدا میشد چه به آنان وچه دیگران میگفت مردان مردسالار خود اولین قربانیان مردسالاریند.

تذکر: بنده نه طرفدار جامعه بی طبقه توحیدی ونه کمونیستی هستم که این دو عروس تعریفی . . . از آب در آمدند بلکه خواهان جامعه بی تبعیض دینی جنسی و عقیدتی و و و هستم.

۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

خسرو شکیبایی به سهراب سپهری پیوست

طبق خبرهای رسیده خسرو شکیبایی بعلت ایست قلبی به ابدیت پیوست این هنرمند بزرگ بجز نقش آفرینی های هنرمنداته اش صدای سهراب سپهری بود که حال با او پیوست روانش شادباد.
شعری با صدای خسرو شکیبایی گوش کنید

۱۳۸۷ تیر ۲۶, چهارشنبه

دریا ی تنها


تصویر بالا را که دیدم از اینکه دریا در این تابستان اینقدر تنهایی بغض گلویم را فشرد و از اینکه نمیتوانم کاری برایت انجام دهم احساس شرمساری تمامی وجودم را احاطه کرد میدانم که تو هم چون من خاطرات فراوانی از دوران عزت خویش داری .
دریای عزیزم کاش میدانستی که چقدر دلم برایت تنگ شده که بیام و به اندازه یک دریا برایت درد دل بکنم وا از تو بخواهم مرا ببخشی که برای گرفتن چند جوان نفرینت کردم تو که در تمام چند هزار سال عمر خود به اندازه این سی سال نگرفته بودی مرااگر هم ندیدی ببخش.
برای تو ومن بیاد آنروزگاران دریای خوبم٣ - تا آز آهنگ های رادیو دریا دریا, لب دریا و شن داغ که با هم گوش کنیم.
توضیح:
عکس از خبرگذاری که اسمش زیر تصویر هست میباشداز ناراحتی بقیه را لینک ندادم
ساحل محمود اباد

۱۳۸۷ تیر ۲۳, یکشنبه

سود ویژه خودمان


در نوشته پیش که تغذیه رایگان در اتحادیه اروپا را نوشتم که دوستان کامنت هایی گذاشتند و حتی دوستی گلایه که در شهرستانی که بوده اند مواد غذایی مناسب نبوده که جای تاسف دارد که مامور خرید آنجا ادمی بی وجدان بوده که در مورد تغذیه کودکان آن دیار اهمال میکرده و آن حاجی بازاری آنروز و حاجی موتلفه امروز با علم اینکه پسته و خرمایی که میفروشد خوراک کودکان شهرش میباشد شاید حتی فرزند خود ش آن اجناس بنجل را میفروخته اما در تهران و اکثر جاها از کیک تا موز شیر پاکتی سه گوش میدادند که چون آن زمانها وفور نعمت بود و شکمها سیر بچه ها برای تفریح یا موز ها را در پیاده رو میانداختند رهگذران زمین بخورند یا قوطی های شیر را در خیابان تا با رد شدن ماشینها بترکد اما نقط مهم این بود قبل از عملی شدن این قانون برادران کمونیست با رفقای مذ هبی نق میزدند که هدف از این برنامه میخواهند سو استفاده بکنند پول خلق را بخورند و و ..بعداز اجرا هم باز نق ونمق های تازه بیسکویت مینو سیب لبنانی شیر پاستوریزه و غیره و ذالک اشغالهایی هستندکه به بچه ها میدهند و یا در پسته ایی یا خرمایی کرمی پیدا شده بر خوردی غرض الود در هر خانه ایی برنج و حبوبات آیا کرم نمیگذاشت بنده بخاطر اینکه نظام قدیمی بودم این برنامه شامل حال من نبود اما به بچه های راهنمایی که میدادند دیده بودم .
Unternehmen müssten ihre Mitarbeiter am Gewinn beteiligen سود ویزه خودمان
ترجمه مطلب بالا کارفرمایان موظفند کارکنان خودشان را در سود سهیم کنند
در سالهای اخیر بخاطر جهانی شدن و کوچ کارخانه ها به کشورهای جهان سوم وارزان باعث شد در آلمان تعداد زیادی بیکار بشوند و بقیه هم بخاطر حقظ کار خود به تمام خواسته های کارفرمایان از اضافه نشدن دستمزدها تا حتی ده درصد از کم شدن آن تا اضافه کاری تمکین کردند و این موضوع موجب شد فاصله طبقاتی عمیق تر بشه و کم کم طبقه متوسط از بین برود وجامعه بین غنی و فقیر تقسیم بشود که روی قدرت خرید هم تاثیر داشت اما طی دو سه سال گذشته بخاطر رشد چین و هندوستان وبرزیل و . . سفارشات ماشین الات و کالاهای دیگر سرازیر شد بگونه ایی که آلمان برای چند سال متوالی مقام اول در صادرات را در میان کشورهای صنعتی حایز گردید و ارفرماها با سود فراوانی که میبردند وقیحانه هم فداکاری کارکنان را در دوران رکود که همان چشم پوشیها را فراموش کرده بودند و هم هر چقدر سود بیشتری عایدشان میشد کارکنانی را اخراج میکردند که با همت سندیکاها و تلاش کارگران با اعتسابات قانونی به دستمزدها اضافه شد و رییس جمهور و احزاب حاکم و اپوزیسیون پا را فراتر نهاده خواستار شراکت کارگران در سود شدند حال نقدی یا بصورت توراق بها دار و یا سهام که در حال حاضر نزدیک دو سال است در مجلس فراکسیون کار گروهی را تشکیل داده که روی قانونی برای این سود ویژه کار کنندالبته دولت و دیت اندر کاران برای بالا بردن قدرت خرید این کار را میکنند که عدم خرید شغل های فروشندگی را تهدید میکند ونفع دیگر مالیات مستقیم نوزده در صدی که صندوق دولت را پر میکند و باز مجدادا قبل از دگرگونی ما کجا قرار داشتیم که البته باز هم در این مقوله برادران و رفقا از نق زدن دریغ نکردند که امروز باید شاهد باشند کارگران ماه ها دستمزد معمولی خودرا دریافت نمیکنند و من منتظر کامنت که چه کسی اینبار سود ویژه آن روزگاران را کرمو بخواند.
و برای آگاهی علاقه مندان در آن روزگاران نحوه محاسبه سود ویژه چنین بود حداقل از یکماه و نیم تا حد اکثر تا یه ماه آخرین حقوق خالص در یافتی البته عیدی و مزایا جای خودرا داشت .
تصویر غنی ها غنی تر و فقرا فقیر تر
فقیره به دارا میشه لحظه ایی جایمان را عوض کنیم

۱۳۸۷ تیر ۱۸, سه‌شنبه

تغذیه رایگان در اروپا





برای مبارزه با چاقی کودکان پارلمان اروپا تصمیم گرفته از سال تحصیلی 2009/2010 سالانه نود ملیون یورو به کشورهای عضو پرداخت کند تا در مدارس به دانش آموزان میوه وسبزی رایگان داده شود.
در اروپا چهارده میلیون کودک و نوجوان اضافه وزن دارند و در آلمان پانزده درصد را در بر میگیرد.
تذ کر:
با شنیدن این خبر تغذیه رایگان به ذهن آدمی این میرسد که ما قبل از انقلاب چهل سال جلوتر از اروپاییها بودیم و بعد از انقلاب چهار صد سال عقبتر!

۱۳۸۷ تیر ۱۶, یکشنبه

طپش 2012 وشاهین نجفی در فستیوال موزیک بوخوم Bochum Total 2008'



در اینتر نت اتفاقی به آگهی فستیوال موزیک امسال بوخوم برخورد کردم دیدم یکی از تقریبا هفتاد گروه دعوت شده طپش 2012 و شاهین نجفی میباشد که همین یکی باعث شد که با خانم راهی بوخوم بشیم .

خوشبختانه محل اجرا در وسط شهر بود تمام خیابان اصلی و خیابانهای فرعی مملو از جمعیت بود و سدای موزیک به خیابان طنین انداخته بود بالاخره خود را به آنجا رساندیم و گروهی هنر نمایی میکرد که بعد از آنها حدود ساعت هفت و نیم امید و یارانش به صحنه آمدند وآهنگ گوگوش را بگونه ایی مخصوص اجرا کردند و بعد امید برای حضار خارجی معنی طپش و راز 2012 را گفت و لذ ت بخشترین قسمت تماشای اعضای گروه که به زبان فارسی میخواندند و با چه احیای و صمیمتی واژه های فارسی را ادا میکردند و در فاسله آهنگ بعدی یکی از آنهابه حضار نوضیح داد بعد سخنان جرج بوش که ایران را محور شرارت نامید آدمی فکر میکرد هر جوان ایرانی بمبی زیر بغل گرفته و میرود جایی را منفجر کند که باید بدانید بیش ار سی در صد از جوانان ایران هم سن و سال ما هستند وهمه طرفدار صلح و موزیک و مثل ما عاشق جشن و پارتی و در ادامه ترانه سنگسار را به انگلیسی اجرا نمود .


بعد امید چنین ادامه داد امروز افتخار اینرا دارم که موفق ترین خواننده حاضر را به سن دعوت کنم که در این ماه های اخیر میایون ها بار روی ترانه های او کلیک شده که شاهین نجفی را به صحنه دعوت کرد که همراه بود با دست زدن ممتد هموطنان که او امد و ترانه
ما مرد نیستیم را خواند.


بعد از این ترانه امید ادامه داد و گفت چون برنامه بین المللی میباشد برای همین شاهین یک ترانه را اجرا کرد و مژده داد که به گروه آنها پیوسته و بزودی هم کارهایش را جمع وجور و منتشر خواهند کرد و هم کنسرت هایی خواهند داشت.


در حاشیه استقبال مردم بی نظیر بود و گوش بفرمانی آنها به خواسته خوانندگان که دعوت به بلند کردن دست و یا رقص که انجام میدادند.




در باز گشت به خانه به این فکر میکردم ایکاش زودتر از 2012 بتواند در تهران برای مردمش بخواند و جوانان هم هر جور که دوست دارند شرکت کنند و به شعر شاهین به دخترانی که بخاطر نداری خودرا میکشند و مادران سالها هر خفتی را میپذیرند به رستم آفتابه به گردن و شیر زنانی مرد تر از هر مردی و و و . . . عکسها را اینجا ببینید

دنباله

طبق اطلاعیه برنامه گذار تعداد گروه های هنرمند حدود هشتاد گروه و تعداد شرکت کنندگان ٨۵٠٠٠٠ نفر بوده اند و تاریخ

Bochum Total 2009 : 02.-05.2009میباشد و گزارش دویچه وله را اینجا میتوانید بخوانید.

۱۳۸۷ تیر ۱۳, پنجشنبه

یکصد و بیست و پنجمین سالروز تولد فرانتس کافکا - Franz Kafka


امروز مصادف است با ١٢۵ سالروز تولد کافکا که اورا با کتابهای مسخ , محاکمه و... میشناسیم او که در اخرین سال حیاتش در رختخواب بود و بیماری وی پیشروی نموده و به گلو و حنجره اش آسیب رسانده که نمیتوانست تغذیه نماید شدیدا لاغر شده بود اما با این وصف دیوانه وار مینوشت چیزی که باعث تعجب است و معمایی لاینحل دو یادداشتی که از او برای دوستش باقی مانده که از وی میخواهد بجز۵ کتاب او باقی اثار اورا بسوزاند.دکتر راینر اشتاخ (Dr. Reiner Stach )نویسنده بیوگرافی کافکا معتقد است او چون کمالگرا بود وفکر میکرد برخی از آثارش در جهان ادبیات آنزمان جایی نداشته باشند میخواست آنها را از بین ببرد و او ادامه میدهد تقریبا تمامی کارهای اولیه اش و قسمت عظیمی از دفتر خاطراتش را شخصا از بین برده بود اگر آنها میماندند امروز ده برابر آنچه از او مانده میبود جای خوشبختیست و باید سپاس گذار دوست او باشیم که خواسته کافکا را جامه عمل نپوشانید و ٣٤٠٠ صفحه از یادداشت ها و١۵٠٠ عدد از نامه های کافکا که نزد او بوده الان موجود میباشد.

در سال ١٩٣٤ در یورش گشتاپو به خانه خانم یهودی که دوست کافکا بود آخرین دفاتر خاطراتش را که نزد وی بود با خودشان بردند که حدود بیست دفترچه که از سرنوشت آنها آگاهی نیست . کافکا در ویکی پد یا