۱۳۸۷ آذر ۹, شنبه
هذ یان
بعد از مقدمه بالا درست فردای نوشته ام بود که مریض شدم تو گویی همانطور که از محله و یا دوران خوش گذشته مینویسم و هر بار روح و روانم هوای یار و دیار و آن دوران را میکند اینبار جسمم با درج برخی ازداروهای سنتی و گیاهان شفا بخش آقای مهاجر فیلش یاد هندوستان کرد و به یاد چهار تخم وجوشونده و . . مریض شد غافل از اینکه نه من آنجایم و نه آقا مهاجر میباشد و نه اینکه مادر بزرگ مهربان که بجوشاند و با قربان صدقه بخوردم دهد و شاید همین دلتنگیها و فشار روحی بود که باعث شد سخت ترین سرما خوردگی طول حیات خودرا تجربه کنم و دروغ چرا ترس از ذات الریه بود بخاطر سالها مصرف سیگار که خدای را شکر از دیروز هم فکر من و هم پزشگ معالج آسوده گردید همانگونه که توضیح دادم خود را از اینتر نت دور کردم تا نببینم و نه بشنوم خوشبختانه به همت بانوی خانه خانم همسر ما فاقد ماهواره و تلویزیونهای فارسی زبان که داخلیش بدتر از برو نیش و برونیش هم بدتر از درونیش که هر دو مسبب بیماری روح آدمی هم میشوند هستیم پس بناچار تلویزیون اینجا را سیاحت میکنیم و اگر هم خبری بشنویم لا اقل میدانیم نیازی به تحقیق و تفحص برای صحت و سقم آن نداریم همین چهارشنبه صبح بود که کانال یک اینجا را باز کردم ببینم انفجارهای هند توسط مجاهدین مسلمان هندی چه بوده که آنروز هنوز به فاجعه الان نبود به کجا کشیده و چه بوده که بر صفحه تلویزیون پشت سر خانم مجری پرچمهای اسراییل و ایران ظاهر شد گفتم حتما باز یکی حتما نفهمیده و نسنجیده هذیونی گفته و آلمان هم برای تلافی گذشته سیاه خود باز هم میخواهد علم یزید بسازد که دیدم اشتباه کرده ام و توضیحات مجری قبل از پخش فیلم خبری مانند آب خنک و گوارایی بر تن و قلب تب آلودم ریخته شد که بصورت خلاصه و ساده اینطور میتوان ترجمه کرد:
یک مرد یکه و تنها میخواهد در خاور میانه امید بخش باشد یا نور امید را زنده کند او پرویز دستمالچی نام دارد و اینک در اسراییل سعی میکند مسبب صلح و دوستی و آشتی باشد این از این رو با اهمیت میباشد که ایران بارها تهدید به نابودی اسراییل و پاکشدن نامش از نقشه جغرافیایی دنیا نموده است که این باعث دشمنی بین دو کشور شده اسراییل کشوریست تا دندان مسلح که . . با این تفاسیر پرویز دستمالچی بدون آنکه اینها بر او تاثییری . . فیلم را ببینید
همانطور که اشاره کردم عظمت فاجعه هند هر لحظه بزرگتر و بزرگتر میشود وبر تعداد کشته ها و مجروحین بی گناه افزوده میگردد و باز همانگونه که گفتم جانیان با نام مجاهدین که امروزه هر گروه آدمکش مسلمانی از آفریقا تا آسیا واژه مجاهد را پسوند نام خود نموده اند و حال برای مردم دنیا که آگاهی ندارند و فقط مجاهد را میشناسند و آنرا سمبل آدم کشی میدانند آرزو میکنم مجاهدین خلق قبل از اینکه به این و آن رو بیاورند و سعی کنند نام خودرا از لیست تروریستها در نزد دول اروپایی و غیره در بیاورند رهبران امروز آنها که در نوع آوریها در طول این سالها استادی خودرا به ثبوت رسانده اند برای شادی روح بنیانگذاران خود و دختران و پسران معصوم ومظلومی که به نام این سازمان جان خودرا از دست داده اند و برخلاف مجاهدین یاد شده بلاد گوناگون که نام برده شد خلق کش نبودند نام خودرا به یک نام ایرانی اگر اعتقادی به این سرزمین دارند تغییر دهند.
توضیحات :
1 تصویر پایین تر که با آن چون نمیتوانستم بنویسم به دوستان خواستم علت غیبتم را بیان کنم که جای دارد از دوست عزیز و معلم بزرگوار شهربانو جویای حالم شده بود اینجا نیز سپاس خودرا از او بیان نمایم.
2 ترانه های بعدی هم شادی از بهبودی و حظور دوباره بود و هم هدیه ایی برای دوستان که نگران حالم بودند وبرای اینکه همه راضی باشند گونل günel این دختر آذری رشد کرده در ترکیه را که شنیده ام فارس و ترک دوستش دارند قرار دادم تا شور و انرژی این هنرمند جوان اندوه ها را برای لحظاتی از دلها بزداید اینهم قاراگیله (چشم سیاه)برای طرفداران او بشنوید
۱۳۸۷ آذر ۸, جمعه
۱۳۸۷ آذر ۲, شنبه
آقای مهاجر
عبادت بجز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجّاده و دلق نیست
تو بر تخت سلطانی خویش باش
به اخلاق پاکیزه، درویش باش
۱۳۸۷ آبان ۲۶, یکشنبه
سینما نیا گارا
در آخر نیک میدانم و بارها وبارها در تاریخی حاتمی دوستش میداشت نیز خوانده ام و دیده ام چه آتش و چه هر عامل دیگری شاید بنایی را نابود کنند و خاکسترش اما یاد ها و خاطره ها را هرگز . . .
۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه
درخت کشی
زرتشت از اهورامزدا ميپرسد:
«اي آفرينندهي جهان مينوي! چه كسي زمين را بيشتر خوشحال ميكند؟ اهورامزدا پاسخ ميدهد: كسي كه بيشترين مقدار كشت كند و بيشترين مقدار درخت بكارد، علوفه سبز توليد كند و زمين را سيراب نمايد» و در ادامه گریزی به شمس و مولانا و . .حتما بخوانید.
از کسان دیگر دوست محترم شهربانو (زن متولد ماكو) در نوشته خود سومین موج سبز و درختان و خرافات با اشاره به دیگر دوستان با قلم شیوای خود در یک جمله مینویسد :
دکان دعا نویسی که حق ویزیت می گیرد و فریب می دهد باید بسته شود ، نه که جان زنده درخت گرفته شود.
همانگونه که در ابتدای نوشته ام اشاره کرده ام دوستان فراوانی به این موضوع پرداخته اند که برای اینکه نامی از قلم نیفتد نامی نمیبرم و مجددا شادی خودرا از واکنش این عزیزان در مورد این درختان که نشانه برکت و آبادانی و یادگار نیکان ماست ابراز میدارم همانگونه که گفتم این چند روز کلافه این داستان بودم و . . . یاد شاملو بزرگ افتادم که بحق گفته شب نهاداني از قعر قرون آمده اند . .
وقتی به قرون وسطی نگاه میکنی اگرچه اینان شاید تخم و ترکه گردندگان آن معرکه نباشند اما از اسلاف آنانند و حتی بدتر, آنان زنان را به زنجیر میکشیدند میسوزاندند برای داشتن موی سرخ رنگ به بهانه سحر و جادو اینان زنان را آزار میدهند به بند میکشند به بهانه حجاب و . . آنان نیوتون و گالیله و دانشمندان و آگاهان را نمیتوانستند تحمل کنند اینان حتی طبیبان و . . و حال درختان سایه گستر را
حال اگر واقعا یکی پیدا شده با خرافات و خرافه گری میخواهدمبارزه کنه بسم اله برود از جمکران آغاز کند و آنرا باسیمان پر کند اما نه اینان خود مروجین خرافاتند و بقایشان بسته به آن برای کسی که دلش سوخته بود نوشتم این حاج آقا و یارانش از مصرف این درختان در آینده ای انشا اله نه دور است که میترسند و کسی هم نیست به آنهابگوید گیرم تمامی درختان را قلع و قمع کردید با تیر چراغ برقها چه خواهی کرد و در ادامه آن پیام امروز مینویسم حاج آقا خیالت آسوده باد این روستاییان ساده و با صفا هرگز درخت مقدسشان را آلوده نسازند و کسی را از آن نیاویزند شما که همه چیز آنان را گرفتید لااقل درختانشان را رها کنید.
مثل درخت در شب باران به اعتراف
با من بگو بگوی صمیمانه هیچ گاه
تنهایی برهنه و انبوه خویش را
یک نیم شب
صریح
سرودی به گوش باد ؟
ادامه. . .
فراخوانی برای سومین حرکت سبز
۱۳۸۷ آبان ۲۲, چهارشنبه
۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه
سوپر استار
در هجرت آدمی گویی حساس تر میباشد و با کوچکترین جرقه ایی و بهانه ایی فیل احساساتش هوای هندوستان میکند و رنج و فشار هجرت هم بیشتر از پیش خودش را به رخ میکشد و خاطره ها هم از فرصت سود جسته پشت هم سر صف کشیده و از جلوی چشمان رژه میروند و این حال و هوای چند روزه ام بود بعد از پیروزی اوباما که تمامی رسانه ها چه نوشتاری و گفتاری و تصویری به او و شرح وحالش پرداختند و از زندگیش نوشتند و اینکه در نزد مادر بزرگ مادریش رشد یافته و در سفرهای اجباری انتخاباتی او بود که چشم ازجهان فروبست و . .از آنجایی که میگویند خر لنگ منتظر ...شنیدن مکرر این حکایت مرا به یاد مادر بزرگ مرحومه انداخت که منهم بنا بر جبر زمانه نزد او ودر دامان پر مهرش بال وپر یافتم و او هم مادبزرگ مادریم بود و باز منهم در سفر خبر هجرت ابدی اورا شنیدم کسی که بمفهوم واقعی کلمه همه کسم بود و یاد او پیوسته برایم پیوندی با آذر بایجان که بگفته خودش آذربایجان اوزی لعل توپراغی مرجان بفارسی آذربایجان خودش لعل و خاکش مرجان, از او بود که در آستانه پنچمین بهار زندگی زبان شیرنش را فرا گرفتم وهمین ها موجب شد به یاد بیاورم اولین ضبط صوت خودرا که از پول جیب خود خریدم برای شاد کردن او دوتانوار نوحه ترکی و تنها ترانه ایی که دوست داشت آپاردی سللر سارانی هم خریدم گاهی برایش بگذارم گوش کند که الهی بمیرم شنیدن این ترانه همراه بود با قطره اشکی که بر چهره نورانیش جاری میشد و امروزه من هربار که میشنوم بغضی درگلویم و تنها چیزی که سالهاست آرامم میکند اینکه زادگاهش آنقدر معرفت داشت که فرزند بیقرار و مهاجرش را نزد خود فرا خواند که لا اقل بستر ابدیش خاک تبریزش باشد و دیدن تبریز و زیارت تربت او اینک بزرگترین و تنها ترین آرزوی زندگانیم . تنها کاری که در این مواقع از دستم برمیاید متوسل شدن به آهنگ و ترانه که امروزه خیلی هم دست یافتن به آن از برکت اینتر نت راحت شده که در سالهای قبل از اینتر نت یافتن برخی ترانه ها مخصوصا ترکی که بیشتر دنبالش بودم خود مصیبتی بود چرا که در هیچ دکان بقال ایرانی یافت نمیشد که حال در همین یوتوبyou tube براحتی میتوان پیدا کرد که واقعا خدا پدرش را بیامرزد کسی را که راهش انداخته و باز خدا عقل و معرفتی به کسانی دهد که از آن به نادرستی سود میجویند آری دنبال ترانه آپاردی سللر. . .که به کلیپ بالا برخوردم که خیلی خوشم آمد در آن سن وسال که وقتی دقت کردم دیدم مربوط به مسابقه خوانندگی میباشد که این بانو در میان 112 شرکت کننده اول شده تا جایی که شهرتش از مرزها گذشته و به ترکیه نیز دعوت شده بوده که کنسرتهایی اجرا کند و همین موضوع موجب شد اندوه شخصی خودرا قراموش کنم و یاد مردم سرزمین آفت زده خود بیفتم الان چند سالیست از غرب تا شرث از شمال تا جنوب در نیمی ار کشورهای دنیا به تبعیت و چشم . همچشمی از یکدیگر این مسابقه های سوپر استار را راه میادازند که هم فال است وهم تماشا و گاهی هم گشایش در های خوشبختی و اصلا پادزهری برای فراموشی دردهای روزانه در سرزمینهایی مثلا همین افغانستان که پارسال آنها هم در شرایط جنگی و دنیایی از مشکلات چنین مسابقه ایی راه انداختند و سحر آفرین این دختر زیبا و محجوب با صدای ملکوتیش اول شد و یا در انگلستان در مسابقه پارسالشان آدم گمنامی به اسم Paul Potts که اشک ژوری را در آورد و حال هر روز در کشورهای اروپایی بر روی صحنه میرود و بر صفحه تلویزیون ها ظاهر میگردد و در مصاحبه آخری که دیدم گشایشی در زندگیش افتاده اینجاست دلم برای ملتم بویژه جوانان دختر و پسر که بین آنها هم کم نیستند که از صدایی که محبت الهیست بهره ایی دارند نمیتوانند مانند اسلاف خود درگوشه وکنار جهان بر ملا سازند و هم خود بهره ایی برند وهم ما شنوندگان لذتی از صوتشان البته نه اینکه نداریم بلکه مانند خیلی چیزها اسلامیش را که چند تایی دورقاب چین و مزور و کاسه لیس با اضافه نمودن پیشوند حاجی بنام کوچکشان به مدیحه سرایی علی و حسین تقی و نقی و مهدی . . . می پردازند که از قد رعنای اولی و چشم شهلای دومی . . نوحه سرایی میکنند یا مانند آهنگران ها و دار ودسته اش آن آفتهایی که در سالهای جنگ از مهدیه این وصله ناجور امیریه در جای گرم و نرم با دود ودم التفاتی دولت بچه های سرزمین محبوبم را از آن راه دور به بستر های مین و . .سوق میدادند و همانگونه اشاره کردم حال با القاب حاجی فلان از جمکران و جمع خران میخوانند ودر مفابل بچه های نازنین بناچارهمچون زندانیان در زیر زمینها نغمه آهنگ آزادی را سرمیدهند.
۱۳۸۷ آبان ۱۱, شنبه
میدان شاهپور
امروز صبح که در سایتها اخبار را دنبال میکردم در پیک ایران چشمم به این مطلب افتاد عکس : بازارچه شاپور،گذر قلی و اطراف آن
از حوشحالی داشتم پر در میاوردم بعد از 22 سال میتوانستم قسمتی از محله ایی را که پای گرفته ام یک بیعت مجدد با آن مکان مقدس تر از هر کجایی که مرا در دامانش پروراند داشته باشم و به او بگویم اگرچه حال تقریبا نیم عمرم را از تو دور بودم اما نه هنوز بلکه تا هستم فراموشت نخواهم کرد و پیوسته در تب شوق دیدارت خواهم سوخت آری بیدرنگ روی نوشته کلیک کردم و تصاویر انتخابی سایت یاد شده را دیدم و برای دیدن تمامی عکسها سایت تهرونی که نامش زیرتصاویر میباشد را یافته و به تماشای آنها مشغول گشتم و به همان اندازه که شاد بودم همان میزان و شایدهم بیشتر غمگین با آنکه در تصاویر شاهد خیلی دگرگونی ها بودم اما بازارچه و گذر هنوز هم سعی در حفظ بافت خودرا دارند و با دقت در عکسها خالی بودن درودیوار از شعارها و تمثال مقدسین عصر جدید حکایت از این دارد اهالی محله دوست داشتنی من هم بافت خودرا که با تمام بلاهایی که سرشان آمده نگاه داشته اند هنوز هم دیوارهای بازارچه با آنکه چهل و اندی از اسباب کشی حاجی رفتاری میگذرد بوی چلویش را میدهند وهنوز بوی تره بار و میوه ها فضای میدان را گرقته وباز هم حتما صبح ها صدای ضرب مرشد باشگاه پولاد در کوچه فیل خانه بر میدان شاهپور هم طنین می اندارد .