۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

پاییز


برخیز و می بریز که پاییز می رسد
 بشتاب ای نگار که غم نیز می رسد
یک روز در بهار وطن سرخوش و کنون
 دور از دیار و یارم و پاییز می رسد
 ساقی بهوش باش که بیهوشی ام دواست
افسوس باده خاطره انگیز می رسد
تا بزم هست جمله حریفند و همنفس
هنگام رزم کار به پرهیز می رسد
تا یاد می کنم ز اسیران در قفس
اشکی به عطر و نغمه درآمیز می رسد
گرمیوه امید نیامد به دست ما
 دست شما به در دل آویز می رسد
برخیز و موج را به نگونساری اش مبین  
 دریادلا که نوبت آن خیز می رسد

سیاوش کسرایی 

هیچ نظری موجود نیست: