۱۳۸۷ بهمن ۲۰, یکشنبه

خیابان فرهنگ (1)

در همین هفته ایی که پشت سر گذاشتیم سایت تهرونی تعدادی عکس از خیابان فرهنگ در سایت خود گذاشته بودکه دیدنشان افکارم را پریشان کردو تمامی خاطرات تلخ وشیرینی که از این خیابان دارم را زنده کرد راستش از روزی که امیریه را راه انداختم تا به امروز در فواصلی به معرفی خیابانها و کوچه ها وبازارچه هایش و . . . پرداخته ام وهر آنچه میدانسته ام و یا با پوست و استخوان خود حس کرده بودم را در اینجا نوشته و به آگاهی یاران رسانده ام اما در مورد خیابان فرهنگ نه چیزی نوشته ام ونه حتی اشاره ایی با آنکه این خیابان کوچه ها و پسکوچه هایش برایم هزاران خاطره دارند که یکی شیرین تر از دیگری که تمامی آنها هم بر میگردد به دوران قبل از انقلاب دوران نسبتا خوشی که به حلوای نسیه برایگان فروختیم.
متاسفانه بعد از دگرگونیها چند خاطره ایی که از این مکان برایم مانده و آنها را هم بالاجبار با خود بهمراه آورده ام یکی تلخ تر از دیگری بوده مانند پرپر شدن غنچه های شکفته ونشکوفته ایی که زیر ارابه های جنگ پر پر شدند و یا مانند شراره که قربانی جاه طلبی و حرص قدرت آدمها که کوچ اجباری او از این دیار به جهان بی بازگشت خود شراره ایی بود که به جان آنهایی که اورا میشناختند و یا افرادی چون من که دورادوربا خانواده اش آشنایی داشتند . پدرش را میشناختم همانطور که ساکن فرهنگ بوداز فرهنگیان و شاید روزی و روزگاری آموزگار کسی یا کسانی که شراره اش را خاموش کردند و مادرش که صدها وصدها دختران هم سن وسال دخترش را که لباس سپید برتن کرده بودند آراسته بود و راهی خانه بختشان کرده بود حال باز هم شاید یکی از همسران ح عروسانش یا فرزندی از آنها شراره اورا اول بشیوه خودشان آراسته بودند و . . اجباری روانه خانه آخرنش نموده بودند.

و روایت آخر هم که بنوبه خود حکایت درناکیست سوت و کور شدن زورخانه پولاد و نابودی باشگاهش که خانه جهان پهلوانمان بود و یاران پیشکسوتش و . . اینها و چند تای دیگری سبب شده بودند که از پرداختن به فرهنگ طفره بروم اگرچه خاطرات خوشش خیلی خیلی بیش از اینها بود. امروز خوشحالم تصاویر سایت یاد شده مرا با تکه ایی که از آن جدا مانده بودم پیوندی دوباره داد اگرچه شرمنده ام که ساده لوحانه گناه آدمیان را به حساب این مکان گذاشته بودم و امروز باور دارم اگر زمین یا مکان مجال سخن داشت خاوران ناراحتی خویش را از چنین گلزار شدنش ابراز میداشت وحتما فرهنگ من نیز از رنجهایش که رنج ما بچه هایش بودیم فغان میکرد.

حال مختصری از خیابان فرهنگ اول از همه باید اینرا بیان کنم که بسیار خوشحالم که به نامش دستبردی زده نشده و آنرا حفظ کرده است فرهنگ هم مانند مهدی موش و مختاری و . . امیریه را به شاهپور پیوند میزند و راستش داستان نامش را نمیدانم مگر حدس میزنم بخاطر اینکه دبیرستان فرانسوی رازی در اینجا زمانی واقع بوده ,باشد یا بخاطر ناحیه هشت آموزش و پرورش در تفاطع امیریه فرهنگ اگر جز این است وکسی اطلاعی داشته باشد برایم بنویسد هم خوشحال میشوم وهم در اینجا به اطلاع دیگران نیز خواهم رساند . کوچه های زیبای فرهنگ که برای عشاق همان کوچه مشیری میباشند برای من کوچه هایش همان کوچه های شعر فروغ هستند
کوچه‌ ای هست که قلب من آن ‌را از محله‌های کودکی ‌ام دزديده ا‌ست . .
کوچه های شمالیش همگی میرسند به ابوسعید و جنوبی هایش هم به پل امیر بهادر و ارامنه از اوایل دهه چهل که بیاد دارم خانه ها بزرگی و ظاهرشان حکایت از تمول اهالی آن نسبت به بفیه اهالی دو خیابان شاهپور و امیریه داشته و دارد از شاهپور که وارد میشدیم نبش خیابان عکاسی ژان مدتها بود سمبلی شده بود برای فرهنگ که اولین ساختمان را معروف ترین دکتر حلق و . . کل منطقه بنام زاهدی که برای اهالی خدا بود بعد از آن کوچه طبرستان که جنوب آن مرحوم باشگاه پولاد را در خود جای داده بود و شمالش سالها باغ مخروبه ایی را که همان مدرسه رازی باشد را که در جشنهای دوهزار و . . از آن مدرسه عالی تربیت معلم ساختند که متاسفانه نام آن از بلا در امان نبوده وحال شده مرکز تربیت معلم بلال حبشی که از انتخاب این نام دروغ چرا کلی مکدر خاطر شدم حالا چرا بلال نه اینکه سوتفاهم پیش بیاید و . . به فرهنگ نمیخورد بگذریم اسامی که گذاشتن کدامش خورده که این بخوره.

ادامه دارد . .

هیچ نظری موجود نیست: