۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

از اینجا و همه جا . . .

1 - امروز در ایران روز زن و مادر میباشد و ما هم در اینجا چند وقت پیش داشتیم که در آنروز چه در وبلاگ بعضی دوستان و چه در صفحه اینجا به تمامی مادران بویژه مادران هم وطنم روزشان را تبریک گفتم .یاد معلم های دوران دبستانم بخیر که معلمین را که خود یکی از آنها بود ند مادران معنوی مامینامیدند و هر سال هم روز مادر این جمله را تکرار میکردند که هر روز روز مادر است و اختصاص روز ویژه ایی تنها سمبلیک میباشد و روز قدر دانی علنی ما از موجودیست که بودنمان و هر آنچه داریم از اوست میباشد . خب همانطور که اشاره کردم امروز در میهن من روز مادر است که مانند خیلی از روزهایی که بعد از انقلاب نامگذاری شده است هرگز نتواستم بپذیرم و حتی باور کنم و آنرا طوری سر کار گذاشتن خلق اله دانسته و میدانم, چرا که اولین قربانی انقلاب زنان بودند و هنوز نیز ادامه دارد که شکافتن و پرداختن به این موضوع که بر همگان عیان است, که تکرار قصه پر غصه ایست که به آن نیازی نیست . برای جلو گیری از سو تفاهم من مشکلی با دختر پیامبر حضرت فاطمه زهرا ندارم که مردم مسلمان وطنم این حق را دارند که تولدش را جشن بگیرند و شادی کنند و در رحلتش هم به سوگش بنشینند . من تنها روز تولد این بانوی بزرگ را روز مادر و زن ایرانی خواندن را نمیپسندم که در این سرزمین اهورایی خلقهای دیگری هستند که به آیین های دیگری اعتقاد دارند و یا برخی هم شاید ندارند پس حق و حقوق آن مادران چه میشود؟ برای همین بنظر من حال که مردم دنیا از هر دوره ایی از حیات بشر, به هم نزدیکتر شده اند چقدر خوب میشود به اتفاق بدور از گرایشهای سیاسی و مذهبی و . . . روزی انتخاب کرده و همگی از هر رنگی و ملیتی و گرایشی باهم چنین روز بزرگی را جشن بگیرند و حال تا آن روز که این فانتزی به واقعیت بپیوندد .در سرزمین خودمان خوبست روزی را باز با در نظر گرفتن آنچه بالا اشاره شد, روزی بدور از هر چیزی مثلا یک روز از بهار را که مظهر نو شدن و زایش هست را انتخاب کرده روز زن و مادر بنامیم .
2 - روز دیگری که اصلا ربطی ندارد روز در گذشت مطهری , کسی به آموزگاران اولیه ما که پدر و مادر و ابا اجداد ما ن و آموزه های آنها که ادب و فرهنگ ما میباشد در نوشته ها و گفته هایش همواره فحاشی و هتاکی و اهانت کرده است واقعا مضحک و خنده دار و حتی توهینی به معلمین میباشد که روز معلم نامیده شود, خب حال اگر کسانی علاقه ایی دارند روزی را برای خودشان روز مدرس بنامند و در حوزه ها بزرگش بدارند . پیشنهاد من در مورد روز معلم این است که بهتر است جهانی باشد وگرنه باز روزی از مهر ماه که آغاز درس و مدرسه میباشد بهترین زمان میباشد .
3 - دیشب هم شبی بود, اول تماشای فیلم ندا و بعد هم آفساید و مصاحبه بعد از فیلم با جعفر پناهی جملگی دست بدست هم داده آتشی به جانم انداخته اند و صحنه ها از رقص ندا و شور زندگی که در او بود و خاموش شد , تا دخترانی که نشستن بر سکوهای سیمانی استادیوم فوتبالی برایشان آرزوییست دست نیافتنی . . . همینطوری از جلوی چشمان عبور میکنند و غمی که هر لحطه بیشتر از پیش وجودم را احاطه میکنند ونهیبم میزنند که چنین عاقبتی حقمان نبود .
باری دیدن استادیوم آریامهر ( آزادی) این یاد گار دوران خوش گذشته که حتما در شیارهای دیوارهای سمندیش هنوز فریاد های من و خواهر نازنینم را که در اوج خوشی و خوشبختی از گلویمان بیرون آمده بودند را در خو ثبت کرده اند و خبر ندارند آن عزیز دیگر نیست نیست و منهم سرگردان و آواره در گوشه ایی از این دنیای بزرگ کوچک . .
آخ که چقدر طول کشید از امجدیه که در میان تهران قشنگ همچون قلب طپنده اش بود چشم بپوشم تا بتوانم به استادیوم صد هزار نفری , هم به راه دورش و هم خودش عادت کنم و وقتی هم عادت کردم مجبور شدم جدا بشوم و ترکش کنم . حتما در نوشته های آینده ازآنجا و خاطراتش خواهم نوشت .
4 - خبر خوش این هفته ام بعد از مدتها در وبلاگ دوستان عزیزم که با طبیعت و حیوانات سر و کار دارند و در خدمتشان میباشند جای خبر های دلخراشی که از آزار و کشتن حیوانات مخصوصا گربه ها میدادند که متاسفانه زیاد هم بود اینبار بیشترشان خبر از فارغ شدن گربه هایشان و نصب عکسهای نوزادان آنها بود که گویی گربه ها دست به دست هم داده و این بچه ها را بدنیا آورده اند به ما آدمیان بگویند هر چقدر مارا آزار دهید و بگیرید و بکشید ماهم مانند شما بیشماریم . . .
5 - یاد خرداد پارسال و مناظره هایش بویزه 13 خرداد و امیدهای بر باد رفته اش وگلهای پرپر شده اش و خردادی هایی که دیگر نیستند بخیر. . .
6 - . . .

۳ نظر:

sadaf گفت...

manam ein rooz ro be onvane rooze madar doost nadaram. 5 june ham rooze pedar hast einja . ke be shoma tabrik migam. pishe shoma ham hamin rooz , rooze pedar hast digeh.

شهربانو گفت...

یادش به خیر بچه بودم و برای مادرم سنجاق سینه بچه گانه خریدم فکر کنم پنج ریال داده بودم. از آن خیلی کوچولوهای فلزی بود.آخرین بار که ایران بودم بین جعبه لوازم آرایشش بود.سالهاست که دورش نینداخته.

اقاقیا گفت...

حسین عزیز
ممنونم بابت نظرخوبت. انگار حرف خودم بود. با من بود ودر تمام این روزها با من حرکت می کند
ما آدم ها نمی توانیمهمدیگرو بفهمیم. نمی تونیم یک آدم حقیقی باشیم. برای اینکه ما وارث آدم بزرگیم.موروثی ست این فضائل. متن تو هم دوباره بغض خاموش مرا باز کرد. از گریه ننوشتی اما یک تلخی عمیق بین نوشته های ما موج می زنه که متاسفانه نمی تونیم انکارش کنیم. تقصیر ما نیست حسین. تقصیر آدم بزرگه ست که از اون میوه ممنوعه خورد و ما رو گرفتار این زمین و فرشته های بد دو پا کرد.