دیروز بر خلاف سال های پیش ساعتها با خود کلنجار رفتم تا توانستم خودم را راضی بکنم تا بنر سال نو را بگذارم , آخه مگر میشود در سوگ پروانه های میهن و در نبود کسانی که در این سال نویی باید میبودند , نیستند از عید و شادی . . . گفت برای همین تصمیم گرفتم که اولین مطلبم در سال جدید بیاد و برای همان عزیزان باشد .
آن عاشقان شرزه
آن عاشقان شرزه که با شب نزیستند
رفتند و شهر خفته ندانست کیستند
فریادشان تموج شط حیات بود
چون آذرخش در سخن خویش زیستند
مرغان پر گشوده ی طوفان که روز مرگ
دریا و موج و صخره بر ایشان گریستند
می گفتی ای عزیز ! سترون شده ست خاک
اینک ببین برابر چشم تو چیستند
هر صبح و شب به غارت طوفان روند و باز
باز آخرین شقایق این باغ نیستند
(شفیعی کدکنی)
این دنیای آشفتۀ آشفتۀ آشفته
-
مرحوم مادربزرگم وقتی « منم منم » گفتن ها و زوربازوی غیر عادلانه ای را می
دید،زمانی که حقّی را پایمال می دید ، میگفت:« بترسید از خشم خدا، *آللاهین
بارماغی ی...
۴ روز قبل
۱ نظر:
سلام گرم من به دوست نادیده گرامی که همواره لطفش شامل حال این حقیر است.اگر کم به شما سر می زنم و نمی نویسم به پای بی معرفتی(( آنچه که جوان تر ها می گویند)) نگذارید و می دانم که می دانید گرفتارم
ارسال یک نظر