سلام ماهی ها ... سلام ماهی ها
سلام قرمزها سبز ها طلایی ها
به من بگویید ایا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شبهای شهر بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنیده اید
که از دیار پری های ترس و تنهایی
به سوی اعتماد آجری خوابگاهها
و لای لای کوکی ساعت ها
و هسته های شیشه ای نور پیش می آید؟
و همچنان که پیش می آید
ستاره های کلیلی از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازیگوش
از حس گریه می ترکند
سلام قرمزها سبز ها طلایی ها
به من بگویید ایا در آن اتاق بلور
که مثل مردمک چشم مرده ها سرد است
و مثل آخر شبهای شهر بسته و خلوت
صدای نی لبکی را شنیده اید
که از دیار پری های ترس و تنهایی
به سوی اعتماد آجری خوابگاهها
و لای لای کوکی ساعت ها
و هسته های شیشه ای نور پیش می آید؟
و همچنان که پیش می آید
ستاره های کلیلی از آسمان به خاک می افتند
و قلب های کوچک بازیگوش
از حس گریه می ترکند
شعر از دختر امیریه فروغ
۲ نظر:
چه دختر با احساسی داری ، نگفتی چند سالشه؟
امیدوارم همیشه شاد باشید و جمعتان جمع
چقدر این شعر با حال و هوای این روزای داخل همخوانی داره...
و پست قبلی شما گل صباح ... بسیار لذت بردم...
تابستانهای کودکی من در باغی در نزدیکی شهر میگذشت... خاطرات شما منو برد به اون سالها... که خیلی ازش دور شدم..!
ارسال یک نظر