کوچه ای هست که قلب من آن را //
از محلههای کودکی ام دزديده است
۱۳۹۰ دی ۲۷, سهشنبه
آبگرمکن یا ناقوس . . .
در لابلای خبر هایی که از محله بدستم میرسد و عکسهایی که دریافت میکنم گهگاهی متاسفانه با خبر مرگ کاسبی, همسایه ایی, بچه محلی , هم مدرسه ایی و یا همکلاسی روبرو میشوم که تلخی غیر قابل وصفی دارد شاید این خاصیت هجرت و دوریست که آدمی تمام آنچه را که ترکشان کرده همانگونه در خود حفظش میکند و چه بسا به آنها زندگی جاویدی هم میبخشد و این حتی شامل مکانها نیز میگردد که خبر نیست و نابودشدنشان خود تلخی خاص خود را دارند مخصوصا جاهایی که با کودکی و نوجوانیمان بگونه ایی گره خورده اند بعنوان مثال اتوبان کودک در امیریه یا سینماهایی که در محل مخروبه شده اند و یا مانند سینما ستاره که دیگر اثری از آن نمانده و در ادامه اماکن حمام های عمومی و خصوصی بودند که اتفاقا بیشتر از هرجایی خاطره ساز تر بودند . حال که نگاهی به گذشته میاندازم میبینم از اوایل دهه چهل دیوترم یا آب گرمکن به بازار آمد و بخاطر تولید انبوه و داخلیش قیمتش هم نازل بود همان لحظه ناقوسهای مرگ برای گرمابه ها به صدا درآمدند هر کسی در خانه خود از زیر زمین گرفته تا گوشه حیاط جایی را پیدا کرده حمامی برپا میکرد البته آگاهی مردم نسبت به بهداشت هم تاثیر خودش را میگذاشت که بعد ها سیستم ساختمان سازی مدرن و پیداشدن شوفاژ و گردش آب گرم دیگر داشتن حمام درهر بنای نوبنیادی امری واجب بود. آری از همان زمان رفته رفته تعداد مشتریان رو بکاهش گذاشت و حمام بیرون رفتن حالت تفریح و سرگرمی رابخود گرفت و همین بازار کساد مانع میشد تا حمام دار دستی به سر و روی حمام بکشد و یا آنرا نو کند . آری از همان زمان ها مرگ حمام ها رقم خوردند اما همانطور که در بالا اشاره کردم من و هم نسل هایم بخاطر خاطرات فراوانی که از حمام ها داریم حمامها برایمان شبیه عزیزانی سخت بیمار را میمانند که رفتنشان اندوهگینمان میکند و ماندنشان حتی با مرگ هم دست و پنجه نرم کنند برای اینکه هنوز هستند خوشحال . . . برای مثال وقتی شنیدم حمام فرشته در شاهپور و یا حمام معزی محبوب من در ظفر دیگر نیستند گویی خاطراتم را از من گرفتند یا اینکه آنها را کشتند.
پینوشت:
1 - قبلا نیز حکایتی در رابطه با حمام معزی در اینجا نوشته ام . 2 - تصویر بالای صفحه عمومی مردانه مرجان در امیریه (مهدی خانی)
3 - برای آشنایی با امیریه و مشاهده تصاویری از گوشه و کنار آن و همچنین خواندن حکایات امیریه از زبان بچه هایش درفیسبوک امیریه
شادی ات را فریاد می زنند کوچه های کودکی ات. تو همان جا موندی. توی همون کوچه پس کوچه های خاطراتت. تو نیومدی بیرون. تو توی امیریه موندی حسین. امیریه رو چند ساله که ندیدی؟ دو، سه؟ پنج؟ هشت؟ یازده؟ پانزده؟ بیست؟ بیست و دو... حسین امیریه دیگه اون امیریه نیست. هیچ جا دیگه اون جایی نیست که سال ها قبل ترکشون کردیم. تهران شهر ساختمان های جدید و برج های غول آسا شده، شهر تشنه باران وخورشید و ماه.
آتش بس
-
*اگر ایران بجز ویرانسرا نیست من این ویرانسرا را دوست دارم « پژمان بختیاری»*
صبح سه شنبه، سوم تیرماه 1404 بود. دلم بیدار شدن نمی خواست. حوصله باز کردن
چشم ...
خامنه ای در سوراخ موش هم در امان نیست
-
اسراییل یک هواپیمای تانکربویینگ را با موشک منهدم کرد
هزینه پرواز هواپیما به مشهد و برگشت به اسراییل که حدودا 46000 کیلومتر پرواز
ست و نیز هزینه موشک شلی...
اختلاف من و مولانا روی حضرت علی
-
علي، عمرو را از پا درآورد و نزد رسول خدا آمد. پيغمبر صلي الله عليه و آله
پرسيد: «چرا هنگامي كه با او روبه رو شدي، او را نكشتي؟» علي عليه السلام در
پاسخ گ...
دو داستان
-
-----------
در آکادمی داستان و رمان گردون، حسین امیریعقوبی یکی از بهترینهای من است؛
یکی از امیدهام در ادبیات داستانی ایران، یکی از داستاننویسانی که در...
تظاهرات ضد نژادپرستی و تورک ستیزی در ایران
-
سهشنبه ۱۹ آبان ۱٣۹۴ - ۱۰ نوامبر ۲۰۱۵
ساوالان سسی: روز دوشنبه ۱۸ آبان، معترضین مدنی تورک در شهرهای مختلف
آذربایجان، تهران و دیگر مناطق ترک نشین کشور به خ...
اینجا «تنهایی» عادلانه تقسیم میشود
-
باز به سرودن رسیده ام دفترکم! کوچه های ذهنم که حجمی از سرگذشت یک نسل بود
دیگر خالی شده اند دارم باور میکنم پاهایم نباید از کلیم خیالم بالاتر رود و
صدای قلب...
اندر احوالات شیخ بالد
-
مریدان شیخ بالد در وصف او چنین گفتند که در اصل از میسیونرهای مستفرنگ بود به
نام اسقف استپانوس که به نیت اشاعه کفر به ام القرا وارد شد که از قضا اربعین
بو...
برای آنها که در ( دهه ی شصت ) کودکی کرده اند.
-
اینقدر به من نگو « نوستالژی باز » ،
وقتی
در زادگاه « پت و مت » زندگی می کنم ،
نمی توانم از آن بگریزم!
وقتی « تام »با دوستم ازدواج کرده
و « جری » همسایه ی ...
چرا محمدي زاده را زياد مقصر نمي دانم !
-
يك هفته از رفتن محمد جواد محمدي زاده از سازمان محيط زيست مي گذرد. در اين يك
هفته به اين مي انديشيدم كه چرا آقاي محمدي زاده كه روز ورودش به سازمان با
اون اس...
تهران قدیم
-
تهران قدیم…. درود بر تو : من و فرندانم در تهران بدنیا آمدیم و شناسنامه
هایمان از تران صادر شده است تهران قدیم و
جدیدhttp://www.youtube.com/watch?v=bC...
برای آبی ترین آبی ها و زلال ترین زلال ها ناصر خان
-
از روزی که با خبر شدم ناصر خان حال خوشی نداره و بستریه هروقت که کامپیوتر
را روشن میکردم ترس و حشتی وجودم را میگرفت که با خبر پرواز عقاب آسیا روبرو
بشوم. ا...
ایمان
-
ایمان! همیشه برام سوال بود ایمان داشتن یعنی چی وقتی امروز از خواب پا شدم
معنی شو تمام فهمیدم
همه ی سلول هام بهم میگن داری درست میری دارن میگن دیدی آخرش شد...
۱ نظر:
شادی ات را فریاد می زنند کوچه های کودکی ات. تو همان جا موندی. توی همون کوچه پس کوچه های خاطراتت. تو نیومدی بیرون. تو توی امیریه موندی حسین. امیریه رو چند ساله که ندیدی؟ دو، سه؟ پنج؟ هشت؟ یازده؟ پانزده؟ بیست؟ بیست و دو...
حسین امیریه دیگه اون امیریه نیست. هیچ جا دیگه اون جایی نیست که سال ها قبل ترکشون کردیم. تهران شهر ساختمان های جدید و برج های غول آسا شده، شهر تشنه باران وخورشید و ماه.
ارسال یک نظر