۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

بازهم از گذشته ها . . .

از آغاز در کنار نوستالژی ها و تاریخی که خود در گیرو شاهدش بودم گاهی هم خاطره ایی از میان فراوان خاطراتم را در اینجا قرار داده ام که در مورد این آخری همیشه سعی کردم از نوع شیرینش را انتخاب کنم که در روزگارانی که مردم خود کرور کرور غم و اندوه دارند ,من نیز به آن اضافه نکنم , تمامی آنها یی را که تا بحال باز گو کرده ام مربوط بوده اند به قبل از انقلاب که همیشه از آن ایام , روزگاران خوش گذشته یاد کرده ام ,میباشند . چند وقتیه فکر میکنم دوستان شاید از یکنواختی زمان و فضا آنها خسته شده باشند مخصوصا آنهایی که هیچ آشنایی با آنزمان ندارند از این رو بدنبال خاطره تازه ایی بودم یعنی بعد از دگرگونیها و هفت هشت سالی که بودم دفتر خاطراتم را ورق میزدم و هر چه بیشتر میگردم کمتر میابم مگر خرید قاچاقی نوار کاستی بی کیفیت و یا در گوشه خانه ایی با ترس خالی کردن یکی دو پیمانه و شادی بخیر گذشتن آن و قراری با دوست مخالفی و نیفتادن بدام و بدون دفترچه از بقالی آشنا گرفتن بسته ایی سیگار و این قبیل اتفاقات که یاد آور تلخیهایی از جامعه ایی که روز گارانی همه چیز داشت را میتوان بعنوان خاطره ایی شیرین به خورد خلق اله داد. آری همینطور میگشتم و میگشتم که ورق برگشت و باز برگشتی بود به فصول اولیه این دفتر که اینبار باز مقصرین این رجعت صدای آمریکا بود و میهمانش داریوش , عزیزی از نسل ما و جوانی بر باد رفته مان , از ناچیز یاد گارانی که از همان دوران خوشگذشته که برایمان مانده و داریم. کسی از خود ما, کسی در کنار ما, کسی زخمی و زخم خورده چون ما که بعد از سالها همچون آن سالها حرفهایش را که حرف همه ماست و از دردهایی که درد مشترک همه ما , مانند آنزمانها در یاور همیشه مومن علی کنکوری و شقایق . . . اینبار در دنیای این روزای من فریاد میزند اما فرقی که داریوش در دنیای اینروزش با بیشتر ماها دارد و از او تافته جدا بافته ایی میسازد او مثل تمام این دوران نه یار را از یاد برده و نه دیاررا حتی قیصر را . . . آخ که دیدن بهروز بعد از سالها چقدر چسبید .
از هفته پیش که این برنامه را دیدم و دیشب هم تکرارش را نگاه کردم بارها این دو ترانه را زمانی که روحم در گذشته ها در پرواز بود گوش کردم ومیکنم هر بار خاطره ایی برایم زنده میشود , از سینما شهره سر مختاری که اورانوس شد و با مادر در آنجا رضا موتوری را دیدیم تا خیابان ری امامزاده یحیی و آب منگل و بازارچه نواب و دبیرستان پروین اعتصامی و فالوده یداله شیرازی بالاتر از اکبر مشتی با پسر خاله ایی که آن نزدیکی ها بود دنبال رد قیصر بودیم تا نوار فروشی بالای اتوبان کودک در امیریه که سه نوار را در یک نوار پر میکرد واتفاقا ترانه من و دل که تقریبا حال و هوای دنیای این . . . را داشت و هنوز در بازار پخش نشده بود را برایم ظبط کرد . همین چیزها و جاهایی که نام بردم سبب شدند که در گوگل دنبالشان بگردم که به عکس بالا بر خوردم که وقتی نام سینما فلور را دیدم از روی قصد آنرا اینجا گذاشتم که دوستانی که بارها تصویر ویران سینما فلور را در گوشه وبلاگم دیده اند بدانند که این مخروبه مانند خیلی ازجاهایی که ویران شدند در روزگارانی نه دور دست برای خود عظمتی و برو بیایی داشت که به اهالی محلی لحظه های فراموش نشدنی میبخشید و فیلم لاله و مراد جذابیت دیگری هم برایم دارد البته بیاد ندارم آنرا دیده یا ندیده ام, اما خاطره برادرم که گویی در صحنه ایی از این فیلم شرکت داشته که متاسفانه در تدوین همان قسمت بریده شده است که هنوز بعد از چهار دهه برادر با آه و حسرت از آن یاد میکند.

ناصر حجازي: دلم براي استقلال مي‌سوزد

۷ نظر:

sadaf گفت...

jalebeh man akhiran tarafdare dariush shodam makhsoosan ba ahange " Sarabe rade paye to" va donyaye ein roozaye man.
az behrooz vosoohgi ham ziad khosham nemioomad nasere malek motiey ro bishtar doos dahstam

نق نقو گفت...

حسین جان
یادش به خیر.
من فیلم مراد و لاله را در همان سینما فلور خودمان دیدم.

نسیم گفت...

چه جالب پدر من همیشه از این فیلم یاد می کرد.
ایمیل من رو گرفتید؟

ناشناس گفت...

حسین عزیز
از این که جبر زمان ما مهاجر نموده دیدن و خواندن مطالبی در مورد محله ای که در ان رشد کردیم و از هر نقطه خاطراتی بس شیرین داریم چه قدر زیبا است .
shamy

اقاقیا گفت...

حسین عزیز سلام. قبلا هم برایت نوشته بودم در وبلاگم که نمی دانم چرا یوتیوب در آلمان باز نمی شود! متعجبم. نمی دانم چه چاره ای میتوان اندیشید؟

فرهاد گفت...

حسین عزیز
من اهل سینما رفتن نبوده و نیستم اما اهل سینما و هوادارانش را دوست دارم !
خاطرات تنها یادگار ما از گذشته ست که باید حفظ شود تا بعنوان تجربه در اختیار نسل جوان قرار گیرد مبادا اشتباهات ما را تکرار کنند .
من علاقه خاصی به خواندن خاطرات همه و بویژه تو دارم ، چرا که در سطر سطر نوشته هایت غم و درد وطن حس می شود.
در مورد بلاگ نیوز ، من نظری ندارم ، به دعوت ناخدا مدتی در آنجا فعال بودم و مدتی بعد بهمراه او ، کم کار شدم اما این سایت را دوست دارم و دوستانی که در این سایت فعال هستند را بیشتر ...

فرهاد گفت...

راستی در مورد سوال فروغ عزیز در کامنت بالا ، من مشکلی با سایت یوتیوب در اینجا ندارم و برای من این سایت صفحاتش باز می شود ، شاید مشکل ایشان و یا تو ، به مرورگری برمی گردد که با آن این سایت را باز می کنید .