۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

خورشیدی . . .

عکس بالا و چند عکس دیگر هدیه و ره آورد گرانبهای هم محله ایی عزیزی میباشد که نه تنها شادی را برایم به ارمغان آوردند بلکه بیشمار خاطرات شیرینی را از روزگارانی به از امروزرا برایم زنده کردند ودرادامه آه و حسرت و افسوس . . .
عطاری خورشیدی در میان هم ردیفانش یکی از نامداران پایتخت بود که نسل به نسل چرخیده و حال گردانده اش پسر حاجی خورشیدی میباشد . عطاری فوق همیشه مرا بیاد مادر بزرگم میاندازد که داروهای خانگی و یا بقولی علفی و عرقیات را هر ساله تابستان که به تبریز میرفتیم از عطار مشهور آنجا بنام سید اذانچی میخریدیم و با خود به خانه میاوردیم اما زمانی یکی از آنها تمام میشد و یا دارویی را که نداشتیم نیاز پیدا میکردیم با آنکه در مهدی خانی کسبه ایی بودند که آنچه را که میخواستیم داشتند اما مادر بزرگ دوری راه را بجان خریده ترجیح میداد برویم از عطاری خورشیدی بخریم که هم به تجویز حاجی و هم به مرغوبیت کالایش ایمان داشت .عطاری خورشیدی بجز مادر بزرگ دوست داشتنیم یاد عمه و عموی بزرگم و همینطور محل تولدم ,خیام نو در مختاری و دکتر نعیمی سربازی و . . . . میاندازد که در نوشته های بعدی به هرکدام بیشتر خواهم پرداخت .
پینوشت : روی عکس کلیک کنید خواندن اعلانهای چسبیده به شیشه مغاذه خالی از لطف نیست .

هیچ نظری موجود نیست: