برگی تنها و غمینم
با شنلی زرد
باز مانده از قافله باد
اینک پایی بزرگ
بر فراز سرم خیمه بسته است
آری فرو خواهد آمد
نصرت رحمانی
این دنیای آشفتۀ آشفتۀ آشفته
-
مرحوم مادربزرگم وقتی « منم منم » گفتن ها و زوربازوی غیر عادلانه ای را می
دید،زمانی که حقّی را پایمال می دید ، میگفت:« بترسید از خشم خدا، *آللاهین
بارماغی ی...
۵ روز قبل
۱ نظر:
نصرت رحمانی شاعر محبوب منه... بارها مجموعه اشعارش رو از اول تاآخر خوندم
نصرت یه جورایی هم همشهری ما بود
این برگهای جامونده از قافله باد هم همیشه ذهن م رو درگیر میکنه...!و خش ناله هاشون زیر پای عابری سردرگریبان...
ارسال یک نظر