پدرم
-
*پدرم*
سیزده سال پیش درچنین روزی به خانه پدر زنگ زدم. خاله بزرگ گوشی را برداشت. از
شنیدن صدایش تعجّب کرده و بعد از سلامی عجولانه، پرسیدم:« شما چرا گوشی ...
۱۵ ساعت قبل
کوچه ای هست که قلب من آن را // از محلههای کودکی ام دزديده است
۱ نظر:
بیشتر کتاب های قدیمی تر نادرابراهیمی را درهمان سال ها خوانده ام وبسیارنیز دوستشان داشتم. به ویژه داستان "تسخیر ناپذیر" را که با تقلید ازآن "خاکستری" رادراین جا نوشتم:
http://www.neghneghoo.com/archives/2005/10/oeoeuoeoeoeu.php
شعر پندی درتنهایی به خویشتن اورا نیز همیشه دوست داشته ام:
http://www.neghneghoo.com/archives/2005/07/auuoeu_oeoe_oeu.php
روحش شاد
ارسال یک نظر