شبانه
مرگ من سفری نیست،
هجرتی است
از وطنی که دوست نمی داشتم
به خاطر نا مردمانش
آئین مردمی
از دست
بنهاده اید؟
پر پرواز ندارم
اما
دلی دارم و حسرت درناها
و به هنگامی که مرغان مهاجر
در دریاچه ماهتاب
پارو می کشند،
خوشا رها کردن و رفتن؛
خوابی دیگر
به مردابی دیگر!
خوشا ماندابی دیگر
به ساحلی دیگر
به دریائی دیگر!
خوشا پر کشیدن خوشا رهائی،
خوشا اگر نه رها زیستن، مردن به رهائی!
آه ، این پرنده
در این قفس تنگ
نمی خواند
از شعر شبانه احمد شاملو
این دنیای آشفتۀ آشفتۀ آشفته
-
مرحوم مادربزرگم وقتی « منم منم » گفتن ها و زوربازوی غیر عادلانه ای را می
دید،زمانی که حقّی را پایمال می دید ، میگفت:« بترسید از خشم خدا، *آللاهین
بارماغی ی...
۵ روز قبل
۱ نظر:
شاملو، نامی که هرگز از ذهن و دل ما پر نخواهد کشید.
ارسال یک نظر