باری از لحظه باخبر شدن هجرت این مرد بزرگ چه چهره انسانی و تبسم ویژه ایی که همیشه داشت و چه خاطراتی که از او دارم جلوی چشمانم قد کشیده و رژه میروند . آقای لادن حتی برای خانواده ما خاطره ساز هم بود زیرا در تولد خواهر بزرگ در تابستان و زنده یاد خواهر کوچک در پاییز برای کیک تولدشان نزدش میرفتیم و او آلبوم را آورده با حوصله و متانت وقت میگذاشت و با ما هماهنگ میکرد برای انداختن عکس کیک را حاضر کند و ما بعد از انداختن عکس کیک را دوباره به مغاذه او ببریم تا ساعت میهمانی در یخچالش نگاهدارد و این بزرگواری را هر کاسبی نداشت ولی خاطره فراموش نشدنی برمیگردد به سالهای اخیر و بعد از دگرگونی ها من بی خبر از اینکه سهم آرد و شکر و . . . جوابگوی مشتریان نیست بلکه شیرینی های بیرون آمده قبل از اینکه مانند سابق در ویترین ها قرار بگیرند از همان سینی ها در کمتر از ساعتی بفروش میرسند بعد از ظهر جمعه ایی راهی لادن شدم که وقتی به مغاذه رسیدم آخرین مشتری با تتمه شیرینی ها خارج میشد وارد شدم سلامی و علیکی با آقای لادن و سراغ فروشنده رفته شیرینی خواستم که هنوز تمام شده را کامل ادا نکرده بود که حاجی به او گفت اون جعبه خودم بده خلاصه از او اصرار و از من انکار به توافق رسیدیم که با هم نصف کنیم و موقع خداحافظی بمن گفت این دغدغه هر روزه هست و باعث شرمندگی من میشود که بچه محلی را دست خالی بفرستم. روحش شاد و یادش همواره زنده باد.
فکر کردم از این ستون به آن ستون فرج است از صفحه امیریه خارج شدم و وارد صفحه خبرها شدم تا شاید خبر خوشی از غم این تلخی بکاهد با دیدن این خبر که سیمین دانشور یادگار جلال هم رفت شوکه شدم عجب روزیست امروز دو یادگار از دستمان رفتند . اول کتاب سووشون خاطرم آمد سیمین تقدیمش کرده بود به جلال که جلال زندگیش بود و حال به جلالش پیوست و در باره سیمین هم بهترین را جلال گفته بود : زنم سیمین دانشور که میشناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد . . . یادشان گرامی باد
فکر کردم از این ستون به آن ستون فرج است از صفحه امیریه خارج شدم و وارد صفحه خبرها شدم تا شاید خبر خوشی از غم این تلخی بکاهد با دیدن این خبر که سیمین دانشور یادگار جلال هم رفت شوکه شدم عجب روزیست امروز دو یادگار از دستمان رفتند . اول کتاب سووشون خاطرم آمد سیمین تقدیمش کرده بود به جلال که جلال زندگیش بود و حال به جلالش پیوست و در باره سیمین هم بهترین را جلال گفته بود : زنم سیمین دانشور که میشناسید؛ اهل کتاب و قلم و دانشیار رشتهٔ زیباییشناسی و صاحب تألیفها و ترجمههای فراوان، و در حقیقت نوعی یار و یاور قلم. که اگر او نبود چه بسا خزعبلات که به این قلم در آمده بود. (و مگردر نیامده؟) از ۱۳۲۹ به اینور هیچ کاری به این قلم منتشر نشده که سیمین اولین خواننده و نقادش نباشد . . . یادشان گرامی باد
۱ نظر:
دوست و بچه محلی عزیزم ، در مقابل ابراز احساسات عمیقت و این ذوق و زیبائی در بحرکت درآوردن قلم و بیان احساسات درونی همه بچه محلهایت آن هم بتنهائی ،،،، خودم را خیلی ناتوان تر از آن میبینم که مطلبی برای تقدیر و تشکر عرضه کنم ، لذا با آرزوی سلامتی و طول عمر با عزت برایت ، از خداوند بزرگ میخواهم که همیشه ایامت را مقرون شادی و شادمانی بی پایان بگرداند.
ارادتمند و بچه محل شما
ارسال یک نظر