۱۳۹۰ بهمن ۶, پنجشنبه

کبوتران . . .

کبوتران


بیرون کبوتران همه جا را گرفته اند
پیداست این
از بَقبَقوی شادی و شیدایی
پیداست این
از فوج فوج بال، بال، که انگار
در خواب حبس می زَنَدَم باد، باد، باد،
پیداست این
بیرون کبوتران همه جا را گرفته اند
آن سوی میله، شب همه جا، چون روز!
این سوی میله، روز چنان چون شب
!

(رضا براهنی)

۱۳۹۰ دی ۲۷, سه‌شنبه

آبگرمکن یا ناقوس . . .

در لابلای خبر هایی که از محله بدستم میرسد و عکسهایی که دریافت میکنم گهگاهی متاسفانه با خبر مرگ کاسبی, همسایه ایی, بچه محلی , هم مدرسه ایی و یا همکلاسی روبرو میشوم که تلخی غیر قابل وصفی دارد شاید این خاصیت هجرت و دوریست که آدمی تمام آنچه را که ترکشان کرده همانگونه در خود حفظش میکند و چه بسا به آنها زندگی جاویدی هم میبخشد و این حتی شامل مکانها نیز میگردد که خبر نیست و نابودشدنشان خود تلخی خاص خود را دارند مخصوصا جاهایی که با کودکی و نوجوانیمان بگونه ایی گره خورده اند بعنوان مثال اتوبان کودک در امیریه یا سینماهایی که در محل مخروبه شده اند و یا مانند سینما ستاره که دیگر اثری از آن نمانده و در ادامه اماکن حمام های عمومی و خصوصی بودند که اتفاقا بیشتر از هرجایی خاطره ساز تر بودند . حال که نگاهی به گذشته میاندازم میبینم از اوایل دهه چهل دیوترم یا آب گرمکن به بازار آمد و بخاطر تولید انبوه و داخلیش قیمتش هم نازل بود همان لحظه ناقوسهای مرگ برای گرمابه ها به صدا درآمدند هر کسی در خانه خود از زیر زمین گرفته تا گوشه حیاط جایی را پیدا کرده حمامی برپا میکرد البته آگاهی مردم نسبت به بهداشت هم تاثیر خودش را میگذاشت که بعد ها سیستم ساختمان سازی مدرن و پیداشدن شوفاژ و گردش آب گرم دیگر داشتن حمام درهر بنای نوبنیادی امری واجب بود.
آری از همان زمان رفته رفته تعداد مشتریان رو بکاهش گذاشت و حمام بیرون رفتن حالت تفریح و سرگرمی رابخود گرفت و همین بازار کساد مانع میشد تا حمام دار دستی به سر و روی حمام بکشد و یا آنرا نو کند . آری از همان زمان ها مرگ حمام ها رقم خوردند اما همانطور که در بالا اشاره کردم من و هم نسل هایم بخاطر خاطرات فراوانی که از حمام ها داریم حمامها برایمان شبیه عزیزانی سخت بیمار را میمانند که رفتنشان اندوهگینمان میکند و ماندنشان حتی با مرگ هم دست و پنجه نرم کنند برای اینکه هنوز هستند خوشحال . . . برای مثال وقتی شنیدم حمام فرشته در شاهپور و یا حمام معزی محبوب من در ظفر دیگر نیستند گویی خاطراتم را از من گرفتند یا اینکه آنها را کشتند.


پینوشت:

1 - قبلا نیز حکایتی در رابطه با حمام معزی در اینجا نوشته ام .
2 - تصویر بالای صفحه عمومی مردانه مرجان در امیریه (مهدی خانی)

3 - برای آشنایی با امیریه و مشاهده تصاویری از گوشه و کنار آن و همچنین خواندن حکایات امیریه از زبان بچه هایش در فیسبوک امیریه

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

بدون زهرا . . .

طبق عادت ایملهایی که عکسی از محل, پیوستشان میباشد قبل از اینکه مطلبش را بخوانم اول سراغ عکسش میروم که بازش کنم و ببینم از کیست و یا از کجاست که در یکی از همین ایملها با این عکس روبرو شدم فکر کردم مسجدی یا تکیه ایی میباشد که در این سالها که من نیستم روییده که در دل به فرستنده ایمیل نیمچه غری زده و گفتم اینهمه سوژه, دوست من گشته میان پیامبران جرجیس را انتخاب کرده است. از این رو بر خلاف همیشه که تصویر دریافتی را اگر نشناسم بزرگش میکنم و با ماوس به جانش میفتم تا هوش خودرا بیازمایم و بعد بسراغ مطلب میروم تا ضمن خواندن متوجه بشم که حدسم چقدر درست بوده, اینبار تصویر را بسته شروع به خواندن نوشته کردم که متوجه شدم که ای دل غافل این دبیرستان من است که همزمان با اختتام آن دبیرستان اقبال آشتیانی (اقبال گدا ) سر پل امیر بهادرکه من شاگردش بودم به همراه دبیرستان حکیم نظامی (حکیم گدایی) در شاهپور کوچه زاهدی منحل شدند و ما محصلین هردو دبیرستان به آنجا منتقل شدیم . دبیرستان جدید ما پایین تر از میدان شاهپور جنب بیمارستان رازی , زهرا ملک پور نام داشت وبسیار مدرن با ناهارخوری و آزمایشگاه و غیره ساخته شده بود البته چقدر رنج کشیدیم تا با مدرسه ایی که مناسب با استانداردهای آموزشی بود و کلاس بدون بخاری نفتی و نور کافی و . . . عادت کنیم خود قصه جداگانه ایی دارد. راستش مدرسه ما و همچنین راهنمایی دخترانه پیروزی نفت و دبیرستان دخترانه شرف و ناحیه 8 آنزمان در منیریه که همگی یک مجموعه بودند به همراه دانش سرای تربیت معلم در محل دبیرستان رازی فرانسوی ها در خیابان فرهنگ که مدتها بصورت مخروبه ایی در کوچه طبرستان افتاده بود , سهم ناحیه ما از 2500 مدرسه و مراکز آموزشی که به میمنت جشنهای دوهزار و پانصد ساله که با همیاری مردم خیر ساخته شد ,بود. از مشخصه های این مدارس تلفیق معماری قدیم و مدرن بود که نمای آجری آن باکاشی های سنتی ایرانی هم تزیین یافته بود و زیبایی خاصی به آنها بخشیده بود وکار زیبای دیگر هم بجای استفاده از تابلوهای مرسوم مدارس در آنها قسمت فوقانی بنا مختصری از علت و تاریخچه ساخت مدرسه و در قسمت پایین نام مدرسه با خطی زیبا روی کاشیها درج شده بودند. بیشتر این مدارس برای قدر دانی بنام اهدا کننده ها مانند دبیرستان خود ما زهرا ملک پور نامگذاری شده بود. باری از شرف و پیروزی نفت نه از شکل و نه از نام امروزشان اطلاعی ندارم اما دانشسرای تربیت معلم گویی نامش بلال حبشی شده که چرایش و رابطه اش را نمیدانم. دبیرستان فلک زده ما که عکس فوق بیانگر حال زارش میباشد, خب در قسمت بالا اگر بجای تاریخچه و علت ساخت آن در زمان حاضر جایش را به سخنی منصوب به پیامبر داده را میتوان امری طبیعی دانست و خرده ایی هم نگرفت اما آنچه از لحظه دیدن این عکس باعث تعجب و پرسش من گردیده حذف نام زهرا میباشد که هنوز هیچ توجیحی نه برای آن و همینطورنه دلیلی برای شادی از بودن مدرسه ام بدون زهرا پیدا کرده ام .