۱۳۹۳ شهریور ۳۱, دوشنبه

پاییز


برخیز و می بریز که پاییز می رسد
 بشتاب ای نگار که غم نیز می رسد
یک روز در بهار وطن سرخوش و کنون
 دور از دیار و یارم و پاییز می رسد
 ساقی بهوش باش که بیهوشی ام دواست
افسوس باده خاطره انگیز می رسد
تا بزم هست جمله حریفند و همنفس
هنگام رزم کار به پرهیز می رسد
تا یاد می کنم ز اسیران در قفس
اشکی به عطر و نغمه درآمیز می رسد
گرمیوه امید نیامد به دست ما
 دست شما به در دل آویز می رسد
برخیز و موج را به نگونساری اش مبین  
 دریادلا که نوبت آن خیز می رسد

سیاوش کسرایی 

۱۳۹۳ شهریور ۲۹, شنبه

خاطرات مدرسه

این را هم میشه جز خاطرات دوران مدرسه قلمداد کرد باری هر بار که عکسی از مدرسه ستوده میبینم یاد سه ساله تحصیل در دبیرستان اقبال آشتیانی ( اقبال گدا) قبل از انحلالش میفتم که سر پل امیر بهادر و تقریبا روبروی دبیرستان ستوده بود . اوایل هنگامی که زنگ خونه به صدا در میومد وبا بیشتر دبیرستانهای دخترانه از جمله ستوده همزمان تعطیل میشدیم گشت کلانتری 12 در این ساعت در سطح محله مخصوصا در مسیر ی که دانش اموزان در رفت و آمد بودند جولان میداد یا به اصطلاح مراقب بود که پسر ها مزاحم دختران نشوند اما برای برخی از مدارس که ملی بودند این اقدام کلانتر محله را کافی ندانسته بلکه ماموری اختصاصی از آنجا درخواست میکردند که موقع خروج بچه هایشان جلوی در مدرسه همچون مترسکی  حضور داشته باشد که ستوده نیز از زمره همان مدارس بود. خلاصه بودن مامور جلوی مدرسه به کام روسای ناحیه 8 خوش نیامد و با مدیران مدارس جلسه ایی گذاشتند و قرار شد مدارس دخترانی که در مجاورت و نزدیکی پسران میباشد انها را نیم ساعتی زودتر مرخص کنند . آری اولیای مدارس و ناحیه فکر کردند که دختران که سر براه تر از ما پسران میباشند تا خوردن زنگ ما به خانه هایشان خواهند رسید و بقول انها قصه مزاحمت ها حل خواهد شد غافل از اینکه دوستان ما یاران با وفایمان در کوچه ها و محل  قول و قرارها به انتظار خواهند ماند . خلاصه بعد از مدتی که دیدند این نقشه آنها هم کاری نیست یواش یواش ساعت تعطیلی ها دوباره نزدیک به هم شد اما متاسفانه ما که دبیرستانمان منحل شده بود به زهرا ملک پور در شاهپور کنار بیمارستان رازی تبعید شده و با دبستان دخترانه سمیرا در ورزشگاه همسایه شدیم
پینوشت
عکس , مدرسه ستوده 28 شهریور 93 
ازعکاسباشی فیسبوک امیریه