۱۳۹۳ خرداد ۱۷, شنبه

تنگه غروبه خورشید اسیره

تنگه غروبه خورشید اسیره
 می‌ترسم امشب خوابم نگیره

  غروبه همین دو سه روز پیش که عکسهایی را عکاسباشی محل برای فرستاده بود را سیو میکردم چشمم به این عکس از حسینیه کوچه مان افتاد تمام خاطره هایم  یکی بعد از دیگری زنده شدند و خیلی از کسان جلوی چشمانم صف بستند همان  مومنین واقعی که برخلاف ما بچه ها و نوجوانان که بخاطر نبود اماکن تفریحی و اسباب سرگرم کننده در آنروزگاران بناچار برای مشغولیت و تفریح به مساجد و حسینیه های محل پناه میبردیم آنها برای ادای دینشان به دینشان میامدند و برای همین هم این اماکن در هر دوره ایی که در بالا یاد کردم برایمان خاطره ساز بود و به جرات میتونم بگم که همه هم نسل های من بر خلاف نسلهای بعدی خاطرات خوشی در کوله بار خاطراتشان از این جاها دارند . حسینیه کوچه ما اوایل دهه چهل سر کوچه سعادت ساخته شد که اهالی هم در بنایش با کمک هایشان سهم داشتند یادم میاد مادر بزرگ هم مبلغی داد و گفت چند آجر خانه آخرتش باشد و اتفاقا در همان حالت نیمه تمام اولین مراسم محرم در آنجا برگزار شد و برای مادر بزرگ و من بخاطر نزدیکی به خانه پاتوق شبهای محرم و رمضانمان شد و از این رو خاطرات فراوانی از آن روز های شاد دارم که یکی از آنها همین تنگه غروبه میباشد که مربوط میشود به  اولین سالهای دهه پنجاه که برنامه شش و هشت از تلوزیون ملی پخش میشد و بسیار موفق هم بود و ترانه هایش جدای از اینکه در تمام صفحه فروشی محل بگوش میرسبد بلکه ورد زبان جوانها هم شده بود باری در یکی از شبها در حسینیه با دوستان و بچه محل ها حال نوجوان بودیم جمع شده بودیم و چراغ ها را برای عزاداری خاموش کرده بودند و همگی نوحه های نوحه خوان را تکرار میکردیم در انتها که چراغها روشن شد یکی دو تا از بچه ها متوجه حضور کیوان یکی از بچه های گروه شش و هشت  شده و شروع کردند تنگه غروبه خورشید اسیره را با همان ریتم نوحه خواندن که خود عکس العمل ریش سفید ها را حدس بزنید و فردا این اتفاق در محل در جمع جوانها نقل مجلسشان شد و آنشب بود که فهمیدم کیوان بچه محل خودمان و بچه قلمستان هست
ترانه را اینجا میتوانید بشنویید
 
                 http://www.iransong.com/g.htm?id=9731