۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

فتح الفتوح . . .

در ابتدا قبل از مطلبم از آنجا که امروز 21 فوریه مصادف میباشد باروز جهانی زبان مادری میباشد با انکه خود سالهاست از خانه پدری و تکلم بزبان مادری جدا و دورم اما وظیفه حود میدانم به تمامی گویشگران , 6000 گویش موجود بویژه هم میهنان عزیزم با هر قو میت و گویشی که متاسفانه برای بدست آوردن این اولین حق انسانی خود قرنها و سالهاست هزینه سنگینی پرداخته و میپردازند تبریک گفته و آرزو کنم هم سر و هم زبانشان پیوسته سبز و پایدارباد.
مقدمه: باز اسفند از راه رسید و به رسم شیوه هرساله بیش از پیش و هر موقعی هوای میهن زده بسر آنهایی که در همان وطن بنا بدلایلی از ماموریت تا سربازی و غیره از شهر و خانه خود دور بوده اند میدانند چه میگویم . همین زمان و فضا باز دلیلی میگردند مانند تمام این سالهای دوری خاطرات و یادها ازصندوقچه خاطرات که تنها دارایی که هر مهاجری میباشدو با خود نوانسته همراه بیاورد برون آیند بهمراه آه ها و حسرت ها آتش بجان آدمی بزنند و واویلا که عزیزی و صاحب خاطره ایی که لا اقل میتوانستی با شنیدن صداسش از پشت سیمها زخمه ایی به دلتنگیهایت بزند دیگر نباشد اینجاست که آن خاطره و یا خاطرات آن یاور همیشه غایب با تمامی شیرینیهایش حال با عدمش مبدل به خاطرات تلخی میگردند و . . .
حتما بارها برایتان پیش آمده که بدون انکه علتش را بدانید ترانه ایی وجودتان را تسخیر میکند خواسته و ناخواسته یکریز آنرا زیر لب زمزمه میکنید و هر کاری میکنید از خود دورش بکنید نمیتوانید گویی چون کنه ایی به جانتان چسبیده , چند روزی بود که خود دچار یکی از آنها شده بودم اما دلیلش را میدانستم. یاد خواهر مرحوم و روانشادم افتاده بودم که پارسال چنین زمانی هنوز ترکمان نکرده بود که همین افکار مرا برد به گردش تفریحی در یکروز بهاری که با او وخواهر دیگرم و برادربزرگم و دوستی داشتیم . یادش بخیر دهه هفتاد دقیقا 75 بود که نمیدانم چه شد که تصمیم گرفتیم برویم دامنه طبیعت هر کدام جایی را گفتیم برادرم پیشنهاد کرد برویم درکه ما هیچکدام آنجا را نمیشناختیم تعریف و تمجید برادر دخیل افتاد قراری گذاشتیم و رفتیم که در اینجا منظور بیان آنروز فراموش نشدنی نیست و تنها اینرا میتوانم بگویم درکه که آنزمانها هنوز بکر و دست نخورده بود خیلی بیشتر از آنچه برادر جان گفته بود زیبا تر بود. حتی حالا بعد از سالها هنوز آن فضا ی دنج و خلوت را با صدای شر شر رودخانه اش با آوای پرندگانش و عطر سبزه ها و گیاهانش نه اینکه بیاد میاورم که حتی احساس میکنم . دوست همراه ما برای قدر دانی از دعوت ما, برای هر چه زیبا تر کردن لحظه هایمان با خود ظبط صوتی کوچکی آورده بود ,بنده خدا از آنجا که از خانواده مذهبی بود از اینور و آنور کاستهایی تهیه کرده بود که باب میل ما باشد که هنوز یکی از آنها که البوم عید آنسال بود و ترانه نوروز زنده یاد هایده و زیبا پرستی ستار از مجموعه آنرا بخاطر میاورم اما آنچه بر آنروز جذابیت خاصی داد ترانه معروف آن دوران رامایای آفریک سیمون Afric Simone - Ramaya
بود
که تبدیل به مارشی برایمان شد که عده ایی از کسانی که در آن حال و حوش بودند بما ملحق شدند.این چند روزه گرفتار رامایا شده بودم گاه و بیگاه زیر لب زمزمه اش میکردم که خدا پدر یو توب را بیامرزد که شده مثل دکان عطاری هرچه میخواهی در آن پیدا میشود خلاصه بیاد آنروز و آنروزگاران خوش گذشته در آنجا گشتم تا پیدایش کردم و بارها گوش کردم در همین حین یاد ترانه گمشده دیگری که سال 77 اولین سال سربازیم تهران قشنگ آن دوران را تسخیر کرده بود و رادیو تهران هرشب از لیست ده ترانه روز پخش میکرد
افتادم که خوشبختانه آنرا هم پیدا کردم سوپر من با صدای سلی بی CELI BEE Superman از آنجایی که میگویند خر لنگ منتظر . . . این ترانه ها مرا بردند به آنروزگارانی که همه چیز داشتیم و براحتی یوتوب میتوانستیم این ها را تهیه کنیم همان زمانهایی که در خیابانهای شهر صفحه فروشهایی که نوار فروش شده بودند و بنا به موقعیت دکان خود و مشتریانشان جنس خودرا جور میکردند و ارایه مینمودند و برای جلب مشتری طنین آهنگهایشان از بلنگوهای کنار ویترینشان فضای محله ها را پر میکرد و همین آواهای دلنشین مردم را به زندگی کردن و لذت بردن ترغیب میکردند . در نوار فروشیهای بالای شهر که ترانه های غربی که در میان مردم به خارجی بود را میشد پیدا کرد. دراغلب این فروشگاه ها لیست تاپ تن های اروپا و آمریکا وجود داشتند که کاستهای اصلی پرشده خارج که با قیمت نازلی بفروش میرسیدند که بد نیست بگویم تنها کاست نبود که عینا با خارج بفروش میرسید بلکه از لباس تا کفش و غیره را هم میشد در فروشگاه های شهر از روی کاتولوگها و ژورنالها سفلرش داد و خیلی چیزهای دیگر .
حال یاد چند سال اول بعد از دگرگونیها میفتم که برای یافتن و خرید نوار ساده ایی باید در خیابان شاهرضا (انقلاب) از سر وصال تا میدان مجسمه را بالا پایین میکردی دستفروشی و یا بساط نوار فروشی که بساطشان پر از کپی به کپی ملودیها و آهنگهای بی کلام بود یکی از آنها را اعتمادش را جلب کنی تا نواری بخری و به خانه بیایی و با ژستی آبدوغ خیاری به اهالی منزل از فتح و فتوحت که توانسته ایی جدید ترین آلبوم فلان کسک را بدست بیاوری و هیچ چیزی برایت نا یافتنی نیست فخر بفروشی که وقتی نوار در ظبط گذاشتی و کیفیت پایین و یا تکرای بودنش که تو بهترش را خود داشته ایی و یا نا خوانی نام کاست با صدایی که از بلندگو پخش میشود, میشدند سوزنی که بادت را میخواباند و دلداری و استمالت اهل بیت فدای سرت . . . ایکاش تنها در نوار و ترانه خلاصه یا تمام میشد که این حکایت و احساس فتح و فتوحی ادامه پیدا میکرد از لباس و عطر و شامپومارک دار تا عرق دست ساز آبراهام و وارطان که جانشین جانی والکر چاپ سیاه تا برنج دمسیاه دودی که نه دمی داشت و نه دودی الا اخر که اگر از دم غنمتیان بودی دلخوش فتحیاتت میشدی اندوه روزگاران نادیده میگرفتی وگرنه میگفتی دنبال دگرگونی بودی برای این که آنچه را داشتی آنهم بوفور با این ذلت بدست آری ؟ ولی امروز غمگین و شرمسار که میبینی چنین مفت و رایگان فرزندان خانه پدریت نفله میگردند برای کسب لااقل نیمی ,آری نیمی از آنچه تو داشتی و قدرش ندانستی.
پینوشت : میدانم برای دوستان داخل یوتوب فیلتر است و منهم متاسفانه طریقه دیگری برای این دو ترانه بلد نیستم اگر دوستانی که راه های دیگری را بلدند این آهنگها را بتوان شنید بگویند من در اینجا قرار خواهم داد.

۲ نظر:

علی گفت...

حسین جان شما بابا خیلی مدرن بودید که نوار کاست داشتید. دوره ما صفحه چهل و پنج دوری بود که تازه مدرن شده بود و دو برش هم دو تا ترانه داشت. وقتی هم میرفتیم بیرون گردش تو گرام ماشین که میذاشتیم وقتی از رو دست انداز رد میشدیم آهنگش جلو میپرید. بعضی وقتها فکر میکنم اگر بابا و ننه خدابیامرزمون هنوز زنده بودند با دیدن یوتوب چی میگفتند.

فرهاد گفت...

حسین جان
خوب بلدی ما را به زمانهای دور در گذشته ببری ، من صقحان گرامفون را یادم میاد ، اولین ضیطی که پدرم خرید ، نوارهای بزرگی داشت که روی یک صفحه قرار میگرفت ، شکل همان کاست ها اما خیلی بزرگتر ...
مدتی ست گرفتار درسم ، متاسفانه معلم این نوبت از من خوشش نمیاد !
برای همین هم مجبورم خوب درس بخونم تا بهانه بدستش ندم ، البته گناه از این زبان ( در دهان ) منه که آروم نمیشینه و هروقت حرف های آقا معلم از نوع چرت و پرت میشه ، مجبورم یه کم قلقلکش بدم ، خدا روز امتحان به دادم برسه ،چون گفته امتحانی در کار نیست و باید خودش توصیه نامه بده تا بریم دوره بعدی !