۱۳۹۰ خرداد ۲۱, شنبه

آرزوها و حسرتها ( 1) . . .


قسمت اول

بهار امسال بویژه خردادش مانند خیلی از این سالها باز مالامال دردها ی جانگداز و سینه سوز بود که اینبار سه عزیز را از دست دادیم زنده یادان حجازی که سه دهه در تب اینکه آموخته ها یش را به نسل حاضر بدهد و سحابی که زندان دو حکومت را برای آرمانهایش به جان خرید که بالاخره آزادی خانه پدریش را ببیند وهاله که جانفشانی میکرد تا صلح و آرامش قهر کرده از میهنش را دوباره باز آورد.متاسفانه این سه عزیز به آنچه که میخواستند دست که نیافتند و مانند اسلافش در طول این سالها با حسرتها و آرزوهایشان رفتند و همین هم غم و اندوه را برای بازماندگان دوچندان میکند. خلاصه وقتی نگاه که میکنیم میبینیم گاها سرزمین ها هم مانند جسم انسان بیمار, درد ها یشان آنقدر زیادند که آدمی نمیداند کدام را بگوید و برای کدام چاره ایی کند و یا از کنار کدام بگذرد که هرکدام برای خود ضرر و زیان غیر قابل جبرانی دارند. متاسفانه در مورد سرزمین محبوبم همانگونه که همه میدانند حال سالهای سال است که پیکرش همواره پر از درد و رنج است مانند بدنی شده است که به انواع سرطانها مبتلا که هر روز هم نوعی تازه ترش هم به جانش میفتند که اگر چه هر کدام دردهایی هستند طا قت فرسا که بر خلاف سرطان ها که درمان ناپذیر میباشند اما بیماری وطن موقتیست و خوشبختانه قابل علاج میباشد , این ادعای من نیست بلکه تاریخ پر بارش میگوید که بار ها و بارها بر چنین مصیبتهایی غالب شده و سالم برون آمده است . اینبار هم چنین خواهدشد. ایمان داشته باشید


ما برای آنکه ایران خانه خوبان شود
رنج دوران برده ایم
رنج دوران برده ایم
ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود
خون دل ها خورده ایم

خون دل ها خورده ایم
بشنویید

هیچ نظری موجود نیست: