۱۳۹۲ خرداد ۲۵, شنبه

از چهارراه گمرک تا کاخ مرمر

 



یک خاطره

از چهارراه گمرک تا کاخ مرمر

درزمستان سال 1356 که یکسالی از سر بازی من در کلانتری 16 میگذشت و در حوزه حفاظتی ما تنها قسمت پایین امیریه از چهارراه گمرک تا میدان راه آهن قرار داشت من هنوز در قسمت انتظامی که گشت در حوزه بود خدمت میکردم باری در یکی از شبهای زمستان آنسال رییس پاسدار ما زنده یاد استوار احمدی به من و ماموری که باهم بودیم و در جایی دیگر پست ما بود خبر داد که نوبت شبانه ما استثنا در قسمت بالای امیریه از چهارراه گمرک تا چهارراه پهلوی پایین یا سپه که کاخ مرمر واقع میباشد هست یعنی اینکه مارا به کلانتری 12 قرض داده اند بخاطر دیدار فردای شاه از آرامگاه پدرش رضا شاه که اخرین دیدارش هم بود در محدوده یاد شده با موتور گشت بزنیم و مانع پارک ماشین ها شویم و همچنین اگر با شیی و بسته مرموز برخورد کردیم خبر بدهیم باری از اولین ساعات نیمه شب ماموریت ما شروع شد که امیریه گویی بخواب رفته بود و تنها گهگاهی کسی را در تردد و عبور ماشینی را میشد دید و در اول ابوسعید در طبقه دوم هر از گاهی سرهنگ ازغندی رییس کلانتری12 از پشت پرده جلوی پنجره ظاهر میشد و گشت ماموران را برانداز و کنترل میکرد و همین امر باعث میشد که نتوانیم لحظه ایی جایی توقف کرده و استراحتی بکنیم و بد تر از همه اینکه بارش باران شدیدی هم شروع به باریدن کرده بود که هر دقیقه به وزن پالتوی ضخیم بر تن من میافزود که بطوری که مانع از تکان خوردنم میشد و بی خوابی و خیسی چنان کلافه کرده بود که هر دو تنها آرزویمان سحر شدن آنشب بود که بالاخره با هر جان کندنی بود شب را صبح کردیم و زمانی که مامور همراه مرا در سر مهدیخانی پیاده کرد حالا پالتوی خیس وزن قالیچه خیسی را پیدا کرده بودکه کشان کشان خودم را به خونه در کوچه سعادت رساندم و از خستگی تا غروب در خواب بودم خلاصه فردا که به کلانتری رفتم با ماموری که همراهش بودم روبرو شدم که با دلخوری خبر داد که گشت ما بیهوده بوده چرا که بنا به مصلحت شاه با هلی کوپتر به مزار پدرش رفته که باشنیدن این خبر لحظه ایی وا رفتم و یاد این که در ان شب کذایی که هر لحظه منتظر صبحش بودیم افتادم و. . . خلاصه مدتها حتی بعد از دگرگونیها با تلخی از آن شب امیریه و ظلمی که بما روا رفته بود بارها برای دوستان تعریف کرده ام و حالا بعد از سه دهه دوری باز هم نق میزنم که ایکاش آنشب سحر نمیشد و تامن همچنان در محله محبوبم بودم .

   از فیسبوک امیریه

هیچ نظری موجود نیست: