کوچه ای هست که قلب من آن را //
از محلههای کودکی ام دزديده است
۱۳۹۳ آبان ۲۰, سهشنبه
متکا
مادر بزرگ وفتی میخواستم ساعت شماطه دار را از روی طاقچه بردارم از ترس اینکه خرابش نکنم گفت نیازی به ساعت نیست و ادامه داد اینها را قبل از خواب به متکایت بگو تا صبح بیدارت کند, سنی آند وریرم حضرت سلیمانین تخت و تاجینا منی ساعات . . . اویاد(تورا فسمت میدم به تخت و تاج حضرت سلیمان منو ساعت . . . بیدار کن ) عجبا چه فردای آنشب و چه بعد ها همیشه بیدارم کرد . تا زمانی که بچه بودم به این معجزه متکا ایمان داشتم ولی وفتی بزرگ تر شدم با انکه دانستم اظطراب درونی موجب بیدار شدن میشود اما باز با تمام اینها هنوزم بیاد آن پیر زن مهربان اگر ساعت را هم کوک کنم باز دست به دامان متکا که ندارم بالش خود میشوم و قسمش میدهم .تا جایی که من بیاد دارم و با آنچه از زبان مادر بزرگ شنیدم متکا نه تنها وسیله ایی برای خواب و استراحت بلکه روزگارانی که از مبل و صندلی خبری نبود وسیله پذیرایی از میهمانان بود و بقول مادر بزرگ در خیر و شر یا همان شادی و غم همراه آدمیان بود.متکا ها در خانه ها مانند و ظروف و برخی چیزها مال دم دست و مهمانش باهم فرق داشتند و باز البته نوع انها مواد داخلشان و یا حتی متقال و رویه آنها در خانه اعیان و مردم بی بضاعت تفاوت داشتند اگر در خانه داراها از پر قو پرشده و متقالشان از نوع ممتاز و رویه آنها هم از ساتین و دیبا و تترون سفید که کنارش ژور و وسط آن گلدوزی شده بود به زیبایشان می افزود اما در خانه روستاییان و افراد کم در آمد پارچه چیت گلدار روکششان بود اما آنچه همگی متکا ها در آن سهیم بودند صفایی بود که داشتند میخواست در قسمت بالای اتاق با تشکچه ایی جلویشان یا در کنار کرسی و . . . جا ی گرفته گرفته باشند .
یادش بخیر زمانی که دبستانی بودم و هنوز متکاها ارج و قربی داشتند همکلاسی ها به هم میگفتند بگو متکا وفتی طرف میگفت در جواب میگفتند بخورد از این کتک ها و ایکاش الان آنروزها بود حتی با آن کتک ها
سالی که گذشت
-
سالی سرشار از تنش و مرگ و جنگ و حق کشی وگردنکشی. دیگر آدمی دلش نمی آید که
بگوید:« صد سال به این سالها» سال جدید شروع شد. سالی که آسمان آب زلالش را از
...
اختلاف من و مولانا روی حضرت علی
-
علي، عمرو را از پا درآورد و نزد رسول خدا آمد. پيغمبر صلي الله عليه و آله
پرسيد: «چرا هنگامي كه با او روبه رو شدي، او را نكشتي؟» علي عليه السلام در
پاسخ گ...
دو داستان
-
-----------
در آکادمی داستان و رمان گردون، حسین امیریعقوبی یکی از بهترینهای من است؛
یکی از امیدهام در ادبیات داستانی ایران، یکی از داستاننویسانی که در...
تظاهرات ضد نژادپرستی و تورک ستیزی در ایران
-
سهشنبه ۱۹ آبان ۱٣۹۴ - ۱۰ نوامبر ۲۰۱۵
ساوالان سسی: روز دوشنبه ۱۸ آبان، معترضین مدنی تورک در شهرهای مختلف
آذربایجان، تهران و دیگر مناطق ترک نشین کشور به خ...
اینجا «تنهایی» عادلانه تقسیم میشود
-
باز به سرودن رسیده ام دفترکم! کوچه های ذهنم که حجمی از سرگذشت یک نسل بود
دیگر خالی شده اند دارم باور میکنم پاهایم نباید از کلیم خیالم بالاتر رود و
صدای قلب...
اندر احوالات شیخ بالد
-
مریدان شیخ بالد در وصف او چنین گفتند که در اصل از میسیونرهای مستفرنگ بود به
نام اسقف استپانوس که به نیت اشاعه کفر به ام القرا وارد شد که از قضا اربعین
بو...
برای آنها که در ( دهه ی شصت ) کودکی کرده اند.
-
اینقدر به من نگو « نوستالژی باز » ،
وقتی
در زادگاه « پت و مت » زندگی می کنم ،
نمی توانم از آن بگریزم!
وقتی « تام »با دوستم ازدواج کرده
و « جری » همسایه ی ...
چرا محمدي زاده را زياد مقصر نمي دانم !
-
يك هفته از رفتن محمد جواد محمدي زاده از سازمان محيط زيست مي گذرد. در اين يك
هفته به اين مي انديشيدم كه چرا آقاي محمدي زاده كه روز ورودش به سازمان با
اون اس...
تهران قدیم
-
تهران قدیم…. درود بر تو : من و فرندانم در تهران بدنیا آمدیم و شناسنامه
هایمان از تران صادر شده است تهران قدیم و
جدیدhttp://www.youtube.com/watch?v=bC...
برای آبی ترین آبی ها و زلال ترین زلال ها ناصر خان
-
از روزی که با خبر شدم ناصر خان حال خوشی نداره و بستریه هروقت که کامپیوتر
را روشن میکردم ترس و حشتی وجودم را میگرفت که با خبر پرواز عقاب آسیا روبرو
بشوم. ا...
ایمان
-
ایمان! همیشه برام سوال بود ایمان داشتن یعنی چی وقتی امروز از خواب پا شدم
معنی شو تمام فهمیدم
همه ی سلول هام بهم میگن داری درست میری دارن میگن دیدی آخرش شد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر