۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

سوپر استار




در هجرت آدمی گویی حساس تر میباشد و با کوچکترین جرقه ایی و بهانه ایی فیل احساساتش هوای هندوستان میکند و رنج و فشار هجرت هم بیشتر از پیش خودش را به رخ میکشد و خاطره ها هم از فرصت سود جسته پشت هم سر صف کشیده و از جلوی چشمان رژه میروند و این حال و هوای چند روزه ام بود بعد از پیروزی اوباما که تمامی رسانه ها چه نوشتاری و گفتاری و تصویری به او و شرح وحالش پرداختند و از زندگیش نوشتند و اینکه در نزد مادر بزرگ مادریش رشد یافته و در سفرهای اجباری انتخاباتی او بود که چشم ازجهان فروبست و . .از آنجایی که میگویند خر لنگ منتظر ...شنیدن مکرر این حکایت مرا به یاد مادر بزرگ مرحومه انداخت که منهم بنا بر جبر زمانه نزد او ودر دامان پر مهرش بال وپر یافتم و او هم مادبزرگ مادریم بود و باز منهم در سفر خبر هجرت ابدی اورا شنیدم کسی که بمفهوم واقعی کلمه همه کسم بود و یاد او پیوسته برایم پیوندی با آذر بایجان که بگفته خودش آذربایجان اوزی لعل توپراغی مرجان بفارسی آذربایجان خودش لعل و خاکش مرجان, از او بود که در آستانه پنچمین بهار زندگی زبان شیرنش را فرا گرفتم وهمین ها موجب شد به یاد بیاورم اولین ضبط صوت خودرا که از پول جیب خود خریدم برای شاد کردن او دوتانوار نوحه ترکی و تنها ترانه ایی که دوست داشت آپاردی سللر سارانی هم خریدم گاهی برایش بگذارم گوش کند که الهی بمیرم شنیدن این ترانه همراه بود با قطره اشکی که بر چهره نورانیش جاری میشد و امروزه من هربار که میشنوم بغضی درگلویم و تنها چیزی که سالهاست آرامم میکند اینکه زادگاهش آنقدر معرفت داشت که فرزند بیقرار و مهاجرش را نزد خود فرا خواند که لا اقل بستر ابدیش خاک تبریزش باشد و دیدن تبریز و زیارت تربت او اینک بزرگترین و تنها ترین آرزوی زندگانیم . تنها کاری که در این مواقع از دستم برمیاید متوسل شدن به آهنگ و ترانه که امروزه خیلی هم دست یافتن به آن از برکت اینتر نت راحت شده که در سالهای قبل از اینتر نت یافتن برخی ترانه ها مخصوصا ترکی که بیشتر دنبالش بودم خود مصیبتی بود چرا که در هیچ دکان بقال ایرانی یافت نمیشد که حال در همین یوتوبyou tube براحتی میتوان پیدا کرد که واقعا خدا پدرش را بیامرزد کسی را که راهش انداخته و باز خدا عقل و معرفتی به کسانی دهد که از آن به نادرستی سود میجویند آری دنبال ترانه آپاردی سللر. . .که به کلیپ بالا برخوردم که خیلی خوشم آمد در آن سن وسال که وقتی دقت کردم دیدم مربوط به مسابقه خوانندگی میباشد که این بانو در میان 112 شرکت کننده اول شده تا جایی که شهرتش از مرزها گذشته و به ترکیه نیز دعوت شده بوده که کنسرتهایی اجرا کند و همین موضوع موجب شد اندوه شخصی خودرا قراموش کنم و یاد مردم سرزمین آفت زده خود بیفتم الان چند سالیست از غرب تا شرث از شمال تا جنوب در نیمی ار کشورهای دنیا به تبعیت و چشم . همچشمی از یکدیگر این مسابقه های سوپر استار را راه میادازند که هم فال است وهم تماشا و گاهی هم گشایش در های خوشبختی و اصلا پادزهری برای فراموشی دردهای روزانه در سرزمینهایی مثلا همین افغانستان که پارسال آنها هم در شرایط جنگی و دنیایی از مشکلات چنین مسابقه ایی راه انداختند و سحر آفرین این دختر زیبا و محجوب با صدای ملکوتیش اول شد و یا در انگلستان در مسابقه پارسالشان آدم گمنامی به اسم Paul Potts که اشک ژوری را در آورد و حال هر روز در کشورهای اروپایی بر روی صحنه میرود و بر صفحه تلویزیون ها ظاهر میگردد و در مصاحبه آخری که دیدم گشایشی در زندگیش افتاده اینجاست دلم برای ملتم بویژه جوانان دختر و پسر که بین آنها هم کم نیستند که از صدایی که محبت الهیست بهره ایی دارند نمیتوانند مانند اسلاف خود درگوشه وکنار جهان بر ملا سازند و هم خود بهره ایی برند وهم ما شنوندگان لذتی از صوتشان البته نه اینکه نداریم بلکه مانند خیلی چیزها اسلامیش را که چند تایی دورقاب چین و مزور و کاسه لیس با اضافه نمودن پیشوند حاجی بنام کوچکشان به مدیحه سرایی علی و حسین تقی و نقی و مهدی . . . می پردازند که از قد رعنای اولی و چشم شهلای دومی . . نوحه سرایی میکنند یا مانند آهنگران ها و دار ودسته اش آن آفتهایی که در سالهای جنگ از مهدیه این وصله ناجور امیریه در جای گرم و نرم با دود ودم التفاتی دولت بچه های سرزمین محبوبم را از آن راه دور به بستر های مین و . .سوق میدادند و همانگونه اشاره کردم حال با القاب حاجی فلان از جمکران و جمع خران میخوانند ودر مفابل بچه های نازنین بناچارهمچون زندانیان در زیر زمینها نغمه آهنگ آزادی را سرمیدهند.

۹ نظر:

آمیز نقی خان گفت...

حسین عزیز
این آهنگ "سیل سارای مرا برد" آهنگ محبوب مادر ومادربزرگ من نیز بود.
دمت گرم بچه محل

ناشناس گفت...

حسین عزیز من این آهنگ آزادی را نشنیده بودم .
آپاردی سئل لر سارایی جز ترانه های ماندگار است . این پست شما حرف دل ما هم بود . من هم مادربزرگم را خیلی دوست داشتم با قصه هایش از زندگی لذت بردم . خدا رحمت کند مادربزرگ شما را
شهربانو

ناشناس گفت...

درود بر حسین آقای گل
میدونید چند ماهه که من میخواهم این خانم ترک با این صدای زیبایشان را در لاگم بگذارم و هیچ آدرسی دیگر ازشون نداشتم!؟
البته در این وردپرس هم دست و بالم از این نظر ها خیلی بسته است و همسشه نمیتوانم موزیک دلخواهم را در بلاگم بگذارم.

خلاصه این خانم ما را به یاد مادر بزرگ"مادر پدرم" می اندازند و هر بار به خواندن موزیکهای ایشون گوش میدهیم، اشک از چشمانمان سرازیر می شود.
به هر سال سپاس از محبتتون و بدرود.

ناشناس گفت...

آقای حسین نمیدونم پبام من کجا رفته!؟

من نیز این حانم را چند ماه پیش دیدم و حالم دگر گون شد.
یاد مادر بزرگم"مادر پدرم" افتادم و گریه ام سرازیر...

این وردپرس بد جنس هم نمیتونم هر چه می خواهم واردش کنم.

ناشناس گفت...

حسین عزیز
با تشکر از شما آش بلغور را در پست های بعدی می نویسم که عجب مزه ای داشت و هر وقت بیمار می شدیم مادربزرگ و بعد از آن مرحوم مادرمان می پخت . این ترانه سارا مرا یاد حکایتی که موجب سروده شدن شعر این ترانه شد انداخت و حکایتی که در این مورد شنیده ام نوشتم .
شهربانو

ناشناس گفت...

اولا از این که سر زدی به خونه من ممون
ثانیا این آهنگ آزادی چقدر دوست داشتم.
ممنون ..

ناشناس گفت...

حسین عزیز ممنونم از لینک شما در بلاک نیوز . آش بلغور را هم چشم در آینده می نویسم .
شهربانو

ناشناس گفت...

حسین جان
غربت را همین خاطرات غریب میکند.
در بلاگ نیوز لینک دادم.

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز ممنون از اینکه سری به وبلاگ ما هم زدی

عکسهای جالبی دارید و مطالب خوب

موفق و پیروز باشید