۱۳۸۹ مهر ۲۱, چهارشنبه

چی بگم ,مرضیه هم رفت . . .




چی بگم
چی بگم وقتی که این دیوونه دل بونه می گیره
تو رو می خواد، تو رو می خواد
چی بگم
چی بگم
چی بگم وقتی که سر می زنه بر دیوار سینه
تو رو می خواد، تو رو می خواد
چی بگم
چی بگم
وقتی که این خون شده از دست تو هر شب تا سحر فکر تو و ذکر تو، سودای تو داره
تو رو می خواد، تو رو می خواد
. . .


با صدای زنده یاد مرضیه بشنویید

۳ نظر:

نق نقو گفت...

چی بگم؟
مرضیه که نمی میرد
تنها صداست که می ماند
آن صدای گرم پرقدرت جادویی
آن صدایی که زیروبمش سرشار از خاطره های ماست.

بادبان گفت...

حسین عزیز حیف که با آن شکو و عظمت هنری از دستمان رفت
فوت مرضیه غم بزرگی برای همه ماست همه ما مردم ایران
امیدوارم نسل های بعدی مرضیه را سمبل افتخار هنری ایران بخوانند مثل ام کلثوم که برای اعراب جاودانه ماند

ناشناس گفت...

حسین جان
مرضیه شجاع بود ،مرضیه نون را به نرخ روز نخورد،او بزرگ ماهی سیاه کوچولویی بود که خلاف مسیر آب شنا کرد و به دریا رسید . چشمی داشت برای دیدن نشانه ها در ظلمات(و نه برای اشک تمساح ریختن در تلویزیون های لوس انجلسی )و گوشی داشت که شنید و زبانی صادق و صدایی اهورایی،مرضیه تف کرد به مال دنیا و دلارهای آمریکایی باشد که در آینده رودابه ها و سودابه های میهنم که تیر آرش را در کمان دارند از او بیشتر بگویند . محسنی