۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

ای کاش آب بودم . . .

به بهانه دوازدهمين سالگرد درگذشت احمد شاملو


ای کاش آب بودم


ای کاش آب بودم
گر میشد آن باشی که خود می خواهی

-- آدمی بودن
حسرتا !
مشکلی است در مرز ناممکن. .. نمی بینی ؟

ای کاش آب بودم - به خود میگویم -
نهالی نازک به درختی گشن رساندن را

- تا به زخم تبر بر خاکش افکنند
در اتش سوختن را ؟

یا نشای سست کاجی را سرسبزی جاودانه بخشیدن
-از آن پیش تر که صلیبی ش آلوده کنند
به لخته لخته ی خونی بی حاصل ؟

یا به سیراب کردن لب تشنه یی
رضایت خاطری احساس کردن
- حتی اگرش به زانو نشانده اند
در میدانی جوشان از آفتاب و عربده
تا به شمشیری گردنش بزنند ؟

حیرتت را برنمی انگیزد
قابیل برادر خود شدن
یا جلاد دگر اندیشان ؟
یا درختی بالیده نا بالیده را
حتا
هیمه ای انگاشتن بی جان ؟

می دانم , می دانم , می دانم
با این همه کاش ,ای کاش آب می بودم
- گر میتوانستمی آن باشم که دلخواه من است

-آه
کاش هنوز
به بی خبری
قطره ای بودم پاک
از نم باری
به کوهپایه ای
نه در این اقیانوس کشاکش بیداد
- سرگشته موج بی مایه ای.


۴ نظر:

نیکابان گفت...

خیلی سال پیش که ادعاهایی داشتم واسه خودم!!!! از سر جوونی میخواستم شاملو رو رد کنم.. شاید همه کسانی که شعر نمیفهمیدن.. اسم شاملو رو بلد بودن... برام یه حس دافع ایجاد میکرد...
یه بار مجموعه اشعارش رو از اول تا آخر خوندم... و واقعا به سواد و شعور ادبی این مرد بزرگ تعظیم کردم...
یادش گرامی

فرهاد گفت...

کاش ابر بودم تا به فرمان نیما :
بیا ای ابر بر باغی بگرییم
که امید بهاری هم ندارد

فرهاد گفت...

پیری و هزار درد ، شک کردم ، بگمانم این شعر از اخوان بود که گفتم از نیماست ، بهرجهت حیف که کتب اخوان را در ایران جا گذاشتم ، حیف شد...

لیلی گفت...

سلام شما خوبید؟
شاد باشید