چیدن سفره هفت سین در غربت یکنوع انجام وظیفه هست و یا ادای دین به فرهنگی که با جز جز وجود در هم آمیخته و تنها داراییست که توانستی با خودت بیاری آری چیدن سفره هفت سین چیدن خاطره هاست که هرسال بهار و عید این فرصت را بتو میدهد. آخ خاطره ها که نوروز امسال بیش از هر زمانی هم مرا نواختن و هم گداختن بیش از همه عمر غربت نشینیم و دلیلش را هم میدانم چیست بالاخره دو سال و اندی یعنی از روز راه اندازی امیریه مجازیمان هر روز ساعتها در محله در حال ترددم و در هر کوچه و پسکوچه ایی در هر گذر و بازارچه ایی ردی و جای پای خاطره ایی را میبنم از مطلبم دور افتادم باری امسال که سر میز نشسته و سفره هفت سین که همسر چیده بود را نگاه میکردم و لحظه تحویل سال را انتظار میکشیدم یاد سفره های هفت سینمان با مادر بزرگ افتادم که پیرزن از یکروز مانده با عشق و سلیقه میچید . مادر بزرگ میز نداشت در گوشه اتاق روی سفره سفیدی که مانند رو طاقچه ایی و پارچه سفید رویه رو متکایی که بجای پشتی برای میهمانان گذاشته میشد , یادگار دوران فراگیری خیاطی و ژور و گلدوزی خاله بودند و هر سال از بقچه ایی توی صندوق چوبی برای عید بیرون میاورد در گوشه اتاق که رو به قبله بود پهن میکرد و سین های سفره را در ظروفی که هر کدام ده هاعید را پشت سر گذاشته بودند و خالا مختص نوروز شده بودند قرار میداد . قبله سایه پر رنگی در زندگی من و مادر بزرگ داشت چه شبها که رختخوابمان باید رو به قبله پهن میشد و چه خرید آجیل مشکل گشای هر ماه مادر بزرگ و همینطور شیرینی و آجیل عید همگی با وجود این همه قنادی صاحب نام درمحل اما ما از قنادی 110 سر ظفرالدوله میخریدیم که رو بقیله بود خب بالاخره اون زمانها هم قبله , قبله بود و هم قبله عالم , قبله عالم باری سفره ساده مادر بزرگ همچون خانه و خود او صفای دیگری داشت و سفره هفت سین مادر بزرگ علاوه برای آنچه در همه سفره ها مرسوم است نان را که قوت لایموت میباشد و پنیرو سبزی که مایه و سبزی طبیعت هستند همراه با ساعت شماطه دار که بیانگر زمان و ارزشش بود را در خودش جای میداد و برای اینکه سکه های پول خرد جای سیم را گرفته بودند و جای زر خالی نباشد النگوی طلایش را کنار آنها قرار میداد.البته عود هم چند سالی که در وسط سبزه فرورفته میرفت تا با شمع در نزدیکی تحویل سال روشن شود و از زمانی که مدرسه رفتم برای خود شیرینی دعای تحویل سال را من بلند میخواندم و مادر بزرگ تکرارش میکرد و بعد هم نوبت عیدی میرسید و مادر بزرگ از وسط قران تنها بیست تومانی که لابلای پنج تومانی ها بود را بمن میداد و پنج تومانی ها برای دیگر نوه ها و بچه های خویشان و آشنایان بودند و این فرق گذاشتن دلیلی بود که به خود ببالم اما مادر بزرگ فرق نگذاشته بود چرا بقول خودش گاهی من نوه اش بودم گاهی پسرش زمانی عصای دستش و مواقعی هم همدم و مونس تنهاییش و من برای چهارنفر عیدی میگرفتم
سالی که گذشت
-
سالی سرشار از تنش و مرگ و جنگ و حق کشی وگردنکشی. دیگر آدمی دلش نمی آید که
بگوید:« صد سال به این سالها» سال جدید شروع شد. سالی که آسمان آب زلالش را از
...
۱۲ ساعت قبل