۱۳۹۲ اسفند ۲۵, یکشنبه

شهرفرنگ

ما یعنی من و هم سن و سال هایم سعادت اینرا داشتیم که دهشاهی یا یکقران بدهیم و داخل این جعبه عجیبو نگاه کنیم و عکس هایی را که پیرمرد شهر فرنگی با دستان نحیفش میچرخاند و خود نیز مثل ما نمیدانست چه هستند و از کجاهستند را جلوی چشمان ما میاورد با آنچه از فرنگ و امیر ارسلان و فرخ لقایش را میدانست فرقی نمیکرد تصویر قله های آلپ بودند و یا کلیسایی در ایتالیا یا کاخ الیزه و ورسای و یا میدانی در اطریش به خورد ما میداد و درست زمانی که خود را در آن سرزمین رویایی میافتیم دریچه را میبست و سانس تماشا به پایان میرسید. باری با آمدن جعبه جادویی که بدون پیش قسط هم میشد خرید پیرمرد شهرفرنگی ما به همراه خودش و همکارانش و جعبه های شهر فرنگیشان افسانه شدند و تنها برای نسل جوانتر یک دستگاه شهر فرنگ دکور سینمای شهر شد که نامش را از آن گرفته بود که متاسفانه آن بجا مانده هم بجا نماند. خلاصه بچه محل عزیزی چند وقت پیش ابن شهر فرنگ زرق و برق دار که با آنچه ما بیاد داریم کلی فرق دارد را در دکان سمساری محل یافته و عکسش را فرستاده بود و دیروز24 اسفند 92 هم عکاسباشی کنجکاو ما به دنبالش روان شد ه بود که ببیند هنوز هست یا فروخته شده که همانطور که میبینید هست تا بچه محل ها ی در محله اگر مثل ما سعادت تماشای درونش را نداشتند لااقل از پشت ویترین سمساری محله شکل و شمایل ظاهرش را ببینند
پینوشت 
عکاسباشی  لقب بچه محل عزیزی هست که برای امیریه در فیسبوک عکس تهیه میکند 

هیچ نظری موجود نیست: