۱۳۸۷ بهمن ۱۳, یکشنبه

باز هم پرواز

بهمن این ماه زیبا که از بدو پیدایش و طبق رسوم پلی بوده برای گذر از زمستان و ذغالهایش تا رسیدن به بهار وشکوفه هایش نمیدانم چه شد که با ما که از زمان اجدادمان برای ورودش جشن بهمنگان میگرفتیم با ما بد کرد بگونه ایی که حال این ماه ماتم ماشده که هر ساله روزهایی از آن را به ماتم از دست رفتن آرمانهایمان و هر آنچه داشتیم و یا به دنبالش بودیم مینشینیم که از بد حادثه در بهمن اندوه ما امسال علاوه برآنچه یاد شد حال باید در سوگ پرواز دو پرنده مهاجر از هزاران پرندگان آواره سرزمین آفت زده خود که به دیار نیستی یا ابدیت بنشینیم و افسوس و صد افسوس که چنین پریدنهایی دارد عادت میشود و ما هر از چندگاهی شاهد پرواز پرنده ایی هم لانه در گوشه و کنار گیتی هستیم که اینبار متاسفانه قرعه بنام این دو عزیز خورد رامین مولایی وصفر ایرانپاک اما در داخل قفس هم اسیران در بند شاهد بودند پرنده ای از میانشان به آزادی رسید که جسمش را در قفس بچای گذاشت واو هم کسی نبود جز فوتبالییست و مربی و ورزشی نویسی آگاه د اسدالهی .هر سه رفتند اما هرسه یک دغدغه داشتند و آنهم ایران بود و سربلندیش و هویت هزاران ساله اش که ایرانپاک و اسدالهی در دوران به از این دوران اولی با توپ و گلهایش و دومی یا قلم و تفسیرهایش افتخار می آفریدند و رامین در این دوران رنج و مشقت با وبلاگهایش به دنبال کسب و باز گرداندن هرآنچه که از دست رفته بود.

روانشاد رامین مولایی را در دنیای مجازی شناختم و متاسفانه مانند برخی دوستان وبلاگ نویس که او از نزدیک میشناختند من سعادت دیدارش را نداشتم اما از همان بدو آشنایی مطالبش را چه در وبلاگهایش و چه در جاهایی که لینک میشد میخواندم وچه به قلمش و نگاهش و چه اینکه چندین وبلاگی را که داشت و همواره سرپا نگاهشان میداشت هم غبطه میخوردم و هم تلاش و پشتکارش را تحسین میکردم و همینطور به خود میبالیدم که او با بزرگواری وفروتنی در وب - آ - ورد به امیریه هم در کنار یاران اهل قلم و اندیشه خود جایی داده بود و امروز برایم این پرسش مطرح است که آیا او از این سفر بی بازگشت زود بهنگامش خبر داشته که از میان نوشته هایم مرثیه مرا در غم از دست دادن تورج نگهبان را انتخاب کرده بود که هنوزم در وب - آ - ورد موجود میباشد عزیزی از میهن که او هم همچون رامین پرنده مهاجری بود که آرزوی پروازش به میهن مبدل به پرواز به ابدیت گشت که یاد هردوی آنها و تمامی از دست رفتگانی که مهر وطن به دل داشتند یاد باد.


و اما صفر که او هم به سفری بی باز گشت رفت و با هجرتش بیشتر به من از گلهایی که به تیم محبوب من زده بود ضربه زد و دلم را سوزاند و شاید این تنها حسن غربت است که بخاطر درد مشترکی داریم صف مشترکی داریم و همه عضو یک تیم میباشیم که منظورم مجموعه غربت نشینهاست نه سیاست دوستان و روشنفکران که در لیگهای جداگانه ایی میباشند که خودرا تافته حدا بافته میدانند بگذریم آری در هجرت حرف آبی و قرمز نیست و رنگ ما سبز است چرا که هم معرف طبیعت بی تعبیض است و هم رنگ امید و رهایی و همین هم باعث میگردد منه تاجی به سوگ پرسپولیسی بنشینم و . . .
تا آنجا که بخاطر دارم در اواخر دهه چهل یا اوایل پنجاه پرسپولیسی های پیکان شده که به خانه خود بازگشتند و مقارن بود با راه اندازی لیگ سراسری یا تخت جمشید همراه بود با تولد صفر ایرانپاک در عرصه فوتبال کشور که انصافا از گلزنهای خوب و موفق باشگاهی وملی بود و او رکورد دار گلزنی در دیدارهای تاج و پرسپولیس بوده که هنوز هم خاطره تلخ آنروز که امروز دیگر یادواره ایی شیرین از دورانی شیرینتر میباشد گل تساوی که او در واپسین لحظه مسابقه بثمر رساند . صفر و تمامی هم مسلکانش و ورزشکاران دیگر چه آنهایی که در داخل و چه آنهایی که در خارج و چه آنهایی که بمرگ طبیعی و چه آنهایی . . که برای سرزمین عزیزمان افنخار آفریدند و باعث به اهتزاز در آمدن پرچمش در میادین ورزشی جهان گشته اند روان یکایکشان شاد باد .


مرحوم د اسدالهی که کیهان ورزشی خوانها بخاطر تفسیر های خوبش میشناسند که آگاهی او از فوتبال که تصادفی نبوده بلکه خود فوتبالیست بود که بخاطر مصدومیت شدید مجبور به کناره گیری میگردد که بسبب علاقه اش به ورزش محبوش به مربی گری روی میاورد که در برپایی تیم شهربانی یعنی پاس سهم یسزایی داشته و بازیکنان معروفی هم چون ظللی و حبیبی و حلوایی و . . شاگردانش بوده اند که بعدها بصورت حرفه ایی به جرگه مفسران و خبرنگاران پیوست که متاسفانه میخوانیم که عده ایی در اثبات آنند نام وی مهدی بوده و غرض از د داریوش نبوده نمیدانم آیا عمری شجریان مثلا سیاوش بود بعد محمد رضا شد چه فرقی در هنر او پدید آورد که د مهدی شود بر فضل این استاد اقزوده گردد در باره اسدالهی
اینجا بخوانید روانش شاد باد.

هیچ نظری موجود نیست: