۱۳۸۹ شهریور ۱۴, یکشنبه

قدیما یادش بخیر آ ملا علی . . .

از راه دور اومدی آ ملا علی :
همین چند روز پیش بود که یکهو و بدون مقدمه این ترانه (آملا علی ) منوچهر سخایی چون بلایی آسمانی به من نازل شده و همچون موریانه ایی افتاده بجانم حال هر چه تلاش کردم که از خودم دور کنم نشد و نشد ناچار شدم بگردم پیداش کنم بعد از دهه ها گوش کنم هم تجدید خاطره ایی بشه و هم اینکه شاید دستگیرم بشه که چه چیزی در آن هست که با ضمیر ناخود آگاهم ارتباطی دارد که آنرا در این چند روزه بهم ریخته ,خب به همین منظور به تمام سایتهایی که میشناختم تا تویوب و جستجوگرها را گشتم حالا موقع سرچ کردن آملا علی و یا منوچهر چه چیزهایی و تصاویری روی مونینور سبز شدند بماند که متاسفانه تیرم به سنگ خورد خورد و هر چه گشتم کمتر یافتم البته بیشتر ترانه های قدیم و جدید این مرد نازنین بودند الا , آملا علی خلاصه همینطور که در یوتوب میگشتم فرصتی بود که روی بعضی از آهنگهای که میشناختم کلیک کنم که بیعتی با خاطرات و هم با این خواننده هنر مند باشد که نقطه اوجش زمانی بود که از کنجکاوی روی از ترانه های تازه منوچهر که کلیک کردم و چهره امروز او ظاهر شد با فریادی اهل خانه را به پای کامپیوتر کشانده و پرسیدم میشناسی منوچهره ببین چه شکلی شده و چقدر پیرو . . . که وقتی هیجانم فرو کش کرد به حماقت خودم خنده گرفت که از یاد برده ام که خود چه شکلی شده ام و چقدر هم . . . باری با کلیک روی هر ترانه قدیمی خاطره ها هم مثل دیوی مویش را آتش زده باشی یکی یکی ظاهر میشدند و منو کشون کشون میبردند به آن ایام خوشگذشته و باعث میشدند خیلی چیزها وآدمها را بیاد بیاورم مثلا کلاغها مرا یاد سید تصنیف فروش دوره گرد انداخت که تو کوچه پسکوچه های محله میگشت و صدای دلخراش دوست داشتنیش را بسرش میانداخت ومیخوند : غروبا که روشن میشه چاغها / میان از مدرسه کلاغها
و یاد کلاغهای امیریه که عصر ها از آسمون حیاط ما با همهمه غار غار هایشان میگذشتند و گویی مانند ما بچه تنبلها از تعطیلی مدرسشون شادی میکردند . ترانه های بعدی و بعدی که رسیدم به قدیما یادش بخیر:
قدیما یادش بخیر دلا هم آشیون بودن
خوشگلا خوشگل ترا یک کمی مهربون بودن
دخترا گیسو بلند ابرو کمون غنچه دهون
. . . . .
قصه های غصه من یه کتابه یه کتاب
طفلک ایندل که توی مکتبخونه مهرو وفا
درسو مشقش رو همیشه فوت آبه فوت آب
. . . . .
میشه ما عاشق بشیم مثل قدیما دو باره
میشه اما دل ما . . .

ترانه را بشنویید

با هزاران وآه و حسرت باید بگویم واقعا قدیما یادشون بخیرکه خیلی چیزها نقطه مقابل هر آنچه که امروز هست بود بعنوان مثال همین ماه رمضان که الان هر ساله آمدنش را مردم عزا میگیرند و اگر تتمه ایمان و باوری که مانده را نداشتند آز آن متنفر هم میشدند که اگر هم میشدند حق داشتند که نیازی به بیان عللش نیست که همگان آگاهند. قدیما این ماه مبارک برای ما مانند همان میهمان عزیزی که آمدنش شاد رفتنش غمگین میکند , را داشت .از نیمه های شعبان منتظرش بودیم و رسیدنش را روز شماری میکردیم و با پشت سر گذاشتن سومین احیا که به پایان اقامتش نزدیک میشد زانوی غم بغل میگرفتیم و حتی چند روزی را هم بعد از رفتنش همچنان غمگین میماندیم . باری کرور کرور بهانه هست که با آه و حسرت و بغض بگوییم, قدیما یادش بخیردلا هم آشیون بودند . . .
پینوشت:
حال کلاغها را به آملا علی و یا برعکس را به هم پیوند زده و ترانه زیر را پدید آورده و زیر لب زمزمه میکنم :
عجب غافل بودیم ما آملا علی
اسیر دل بودیم ما آملا علی
برای رفتن یار و نداشتن خبر آملا علی
ایکاش تورا از ده بالا و راه دور نمیاوردیم آملا علی
اگر اسیر دل نبودیم و عاقل بودیم آملا علی
توی خونه برای باز کردن سرکتاب راهت نمیدادیم آملا علی

شماهم میتونید بخونید و حتی بسطش بدهید و . . .

۵ نظر:

فرهاد گفت...

بگم خدا چه با تو بکنه که این ترانه را یاد من انداختی
منوچهر سخایی دورانی داشت اصلا ترانه های قدیمی قابل قیاس با جفنگیات امروزی نیست ... حتی کوچه بازاری هاش ...
در مورد شعری که در وبلاگم خواندی ، رضا برادر کوچک من است و ته تغاری بود که امروز مردی شده غیر قابل قیاس با آن کودک شیطان سابق .

بادبان گفت...

حسین جان منوچهرعزیز را اگر الان ببینی اصلاً نمی شناسی خیلی لاغر شده و چند ماه پیش معده اش را برداشتند چون به سرطان معده مبتلا شده بود و خوشبختانه عمل کرد و عملش موفقیت آمیز بود و سیکل شیمی درمانی راهم انجام می دهد و خود منوچهر هم انتظار نداشت به این زودی بهبود پیدا کند حتی در یک ویدئو وصیتش را هم ضبط کرده بود و حالا روز به روز وضعیتش بهتر می شود و روحیه گرفته و شارژ شده امیدوارم خداوند طول عمر بیشتری به این هنرمند محبوب عطا کند چون یکی از بزرگترین آرزوهایش آزادی ایران است نمی دانم خبر داری یا نه عموی منوچهر سرگرد محمود سخایی یکی ارتشیان پایبند و وفادار به مصدق بود و در کودتای 28 مرداد عوامل کودتا این سرگرد آزاده را کشتند و از روی جسد او با ماشین رد شدند اگر اسم او را سرچ کنی مطالب جالب و خواندنی در اینترنت پیدا خواهی کرد

ناشناس گفت...

حسین عزیز با سلام

امروز رادیو ۶۷۰‌ام که در لوس انجلس پخش میشود با ایشون صحبت میکردند خیلی‌ خوب بود

من را هم با وجود اینکه سر کار بودم گوشم به رادیو بود از اکثر آهنگ هاش قسمت های

را پخش کردند

سلامت و برقرار باشی‌

shamy

بهلول گفت...

گفتی کلاغ و رفتم تو پنجاه سال پیش ! راسی راسی نکنه عمر ما هم بشه مثل کلاغها ! یا حداقل بشیم مثل جنتی و ما رو ربطمون بدن به فسیل و دایناسورو ژوراسیک که خیلی بهم بر می خوره !

در پشت حیاط ما که در ادامه باشگاه کیان بود , باغی بزرگ بود که تعدادی درخت گردو داشت و همیشه خدا پرمیوه بود .این کلاغها به نیابت از طرف فرشتگان چارلی میرفتند این گردوها رو نوک می زدند و آنها با توجه به اینکه شاخه هایشان به روی خانه ما خم شده بود , به داخل حیاط می ریختند و به اتفاق همشیره کلی از اوقاتمان را با پوست کندن و خوردن گردوهای مردم پر می کردیم .
درسته منوچهر کلاغها رو خونده ولی ما با همونها کلی خاطره واقعی داریم .

علی گفت...

سلام حسین جان. این جا را خیلی قشنگ گفتی: واقعا قدیما یادشون بخیرکه خیلی چیزها نقطه مقابل هر آنچه که امروز هست بود.

واقعا یادش بخیر.ارادتمندیم.