۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

پاییز . . .

پاییز


برخیز و می بریز که پاییز می رسد
بشتاب ای نگار که غم نیز می رسد
یک روز در بهار وطن سرخوش و کنون
دور از دیار و یارم و پاییز می رسد
ساقی بهوش باش که بیهوشی ام دواست
افسوس باده خاطره انگیز می رسد
تا بزم هست جمله حریفند و همنفس
هنگام رزم کار به پرهیز می رسد
تا یاد می کنم ز اسیران در قفس
اشکی به عطر و نغمه درآمیز می رسد
گرمیوه امید نیامد به دست ما
دست شما به در دل آویز می رسد
برخیز و موج را به نگونساری اش مبین
دریادلا که نوبت آن خیز می رسد

(سیاوش کسرایی)

۴ نظر:

ناشناس گفت...

تا بزم هست جمله حریفند و همنفس
هنگام رزم کار به پرهیز میرسد
مثل همیشه زیبا و بجا
"سلام بچه محل" پاینده باشی

نیکابان گفت...

پاییز رو خیلی دوست دارم... میخوام که هر لحظه ش رو زندگی کنم... اینقدر هل م که پاییز از دستم نره... چشم باز میکنم می بینم که شب یلدا رسیده!!!!!!

پی نوشت: ممنون از محبت همیشگی تون

فرهاد گفت...

حسین عزیز
سوالی دارم ، آیا در فیس بوک عضو هستی ؟
بدنیست نگاهی به این جمع داشته باشی ، ممنون می شوم در صورت تمایل برایم در فیس بوک پیامی بگذاری :
http://www.facebook.com/fheyrani

نسیم گفت...

نیکابان عزیز
دوست داشتم تنها یک لحظه جای شما بودم. اما چه کنم که پاییز برای من ...