برگی تنها و غمینم
با شنلی زرد
باز مانده از قافله باد
اینک پایی بزرگ
بر فراز سرم خیمه بسته است
آری فرو خواهد آمد
نصرت رحمانی
و آغاز سال جدید
-
* و آغازِ سالِ جدیدِ من*
سال 1403 آمد. درست در اولیّن روز از نوروز باستانی، بستۀ پستی ام که چیزی
بجز جای خالی مادرم، کم نداشت، رسید. نه دستخطی از مادر و ...
۵ روز قبل
۱ نظر:
نصرت رحمانی شاعر محبوب منه... بارها مجموعه اشعارش رو از اول تاآخر خوندم
نصرت یه جورایی هم همشهری ما بود
این برگهای جامونده از قافله باد هم همیشه ذهن م رو درگیر میکنه...!و خش ناله هاشون زیر پای عابری سردرگریبان...
ارسال یک نظر