۱۳۹۱ فروردین ۱۱, جمعه

فرفره فروش . . .

از فیس بوک امیریه:

هر بار تصویری از محله محبوبم را در این صفحه میگذارم و بعد به تماشایش میشینم و یا مانند امروز تاریخچه اش را برای چندمین بارمیخوانم وقتی تلخی 26 سال دوری ,زمانی به درازای یک حیات هم نمیتوانند مانع گردند که شیرینی بستنی گواهی را که امروز بر این صفحه نقش بسته را حس نکنم و خیلی چیزهای دیگرکه همگی انگیزه ایی میشوند و وادارام میکنند که تنها دارایی یا سهمم که همواره با خود دارم همان تکه ایی که ق...لب منهم مانند فروغ و هریا کدام از شما از محله های کودکیم دزدیده است را ازصندوقچه دل و یاد خود بیرون بکشم و هر بار که این اتفاق میفتد یاد کسانی میفتم که خود را مدیونشان میدانم و تنها توان من برای جبران از این قهرمانان نامی ازشان ببرم و یادی بکنم. مانند شخصیت امروز که جز در یاد و خاطره برخی از ما دیگر نه از او و اسلافش نامی مانده و نه نشانی , باری سخن از فرفره فروش دوره گردیست که طبق چوبی بالای سرش که مانند اسباب بازی هایش ساخته و پرداخته خودش بود و آنرا با تمامی سنگینی اش از این کوچه به آن کوچه میکشید و چه زیبا بودند چرخش فر فره های رنگیش که با
کوچکترین نسیمی میچرخیدند و با چرخش خود کویی هوایی مطلوبی را به فضای کوچه میبخشیدند و آواز فر فره جغ جغه اش که با هن و هون هایشهمراه میشد را یا همان جغ جغه ایی که سر و ته آن را دو تکه گلی که شبیه مهر نماز بود و یا طبلکی که نوک گوشواره هایش گلی بودند همراهی میکردند مانند خواننده ایی را میماندکه هم مینوازد و هم میخواند و براستی که روح و جان ما را نوازش هم میکرد و مانند طبق کشهای خوانچه را میماند که عرو سها را شاد میکردند این مرد میانسال که سوختگی و سیاهی چهرهاش حاصل پرسه زدن زیر آفتاب در کوچه پسکوچه های محله از این کوچه به آن کوچه رفته باعث شادیبچه ها میشد آنهم در ازای یکی , دو قران . . .

یاد همه فر فره فروشها و فرفره ایی محل ما یاد باد.

شما چه کسی و چه اسباب بازی را بیاد میاورید؟

پینوشت : عکسها طبلک و قارقارک

۱ نظر:

یادداشت های دختر دستفروش مترو گفت...

سلام
من با وبلاگ جدیدم اومدم
لینک وبلاگ قدیمی ام رو با این جدیده عوض کنید
http://dastforoosh.blogfa.com