جشن عشق و دوستی عنوانی است که آلمانیها به کریسمس و یا بقول خودشان وایناختن (Weihnachten )داده اند روز تولد پیامبرشان مسیح که با مختصر آشنایی با زندگی این پیامبر الهی که هرگز نه شمشیری کشید و نه خونی به زمین ریخت برای تحمیل دینی که مبلغش بود و با بقول برخی یگانه همسری را هم که انتخاب کرد بانویی از قوم خودش بود که به بدکاره ایی این زن زبانزد عام و خاص بود و از جامعه آنزمان طرد شده مریم مجدلیه (Mary Magdalene )پیغمبری که برای بعد از نبود خویش نه جانشینی برگزید و نه از امت خود خواست که به سلاله او بعد از او احترام بگذارند و.. .اینجاست که میبینی بحق روز تولدش را روز عشق و دوستی نامیده اند.
در ادامه برای عید عشق و دوستی از یکی دو ماه مانده به کریسمس به عناوین مختلف و برای نامهای متفاوت اما در کل برای یک هدف مشخص که کمک به هم نوع میباشد از هر طریقی که شده اعانه جمع میکنند چه برای نیازمندهای داخل کشورشان و چه محتاجانی در گوشه وکنار جهان که بنا بر آمارآلمانها همانگونه که در صادرات و سفرهای توریستی مقام اول را در دنیا دارند در این امر خیر اهدا کردن نیز اولند و دو نکته جالب توجه و قابل ذکر در سالهای اخیر با آنکه نرخ بیکاری بالا بود و بیکاری دامان جامعه را گرفته بود باز این امر مانع بذل وبخشش آنان نگردیده و بلکه مقدار کمکها نیز هرسال افزونتر نیز گشته و دوم احترام دولت به این عمل خیر خواهانه ملت است که به شهر وندان این اجازه را میدهد که مبلغ اهدایی خودرا در برگه های مالیاتی سالانه خود آنرا جز هزینه های خود منظور کنند که اداره دارایی آنرا در مازاد درآمد یا سود محاسبه کند.حال که به اینجا رسیدیم شاید خالی از لطف نباشد که اشاره ایی کنم به پیدایش و کار یکی از سازمانهای خیریه که امسال سی سالگی خود را پشت سر گذاشت بنام قلبی برای کودکان (EIN HERZ FÜR KINDER )که امسال در یک برنامه تلویزیونی سه ساعته از طریق تلفن وفاکس و . . توانست مبلغ 15.105.639 یورو جمع کند داستان بوجود آمدن این سازمان خیریه از این قرار است در سال 1978 از یکی از رادیوهای محلی آلمان آکسل اشپرینگه (Axel Springer ) ناشر بزرگ آلمان و صاحب پر تیراژ ترین روزنامه اروپا بنام بیلد(BILD ) میشنود هر ساله در کشور 1500 کودک قربانی حوادث رانندگی میشوند که بخاطر نبستن کمر ایمنی ویا بعلت کمبود چراغ راهنمایی وخط عابر پیاده جلوی مدارس و . . میباشد کمپین قلبی برای کودکان را راه میاندازد و این سازمان را برپا میکند ..
در ده سال اول 60 چراغ راهنمایی جلوی مدارس نصب میشود وهمینطور 300 محل بازی بچه ها ایمن میشود و 40 میلیون برچسب لوگوی این بنگاه بین مردم پخش میشود که به ماشینهای خود بچسبانند و با گذشت زمان فعالیتهای آن گسترده و جهانی میشودبا آنکه بنیان گذارش در سال 1985 دارفانی را وداع میگوید اما سازمان او با کمک وارثان او و یارانش به راه خود ادامه داده و میدهد و امروزه با ساختن پرورشگاه مدرسه و تقسیم غذا روزانه به نیازمندان و معالجه کودکان بیمار و . . از فعالیتهای آن میباشدو طبق گزارش این نهاد در آن به یاری به کودکان عراق و افغانستان و ایران اشاره شده است.نکته قابل ذکر دیگر بنا بر اساسنامه آن دوسوم کمک های دریافتی مصرف نیازمندان داخلی میگردد و یک سوم برای پروژه های بیرونی که همان مصداق چراغی که به خانه رواست به . . .
در آلمان ده ها یا صدها از اینگونه ارگانهای مستقل و غیر دولتی ومردمی وجود دارد که کمک های مردمی را جمع کرده و برای اهدافی که مشخص کرده اند عینا صرف میکنند و برای اثبات دست و دلبازی آلمانیها همینقدر که جوزپ کارراس(Josep Carreras )خواننده اسپانیایی اپرا که چند سال پیش به بیماری سرطان مبتلا شده بود و الحمد الله از چنگ این بیماری رهایی یافت بعد از بهبودیش او هم ارگانی را بنا نهاده که به بیماران سرطانی کمک میکند که وی هر ساله طی یک برنامه زنده در تلویزیون آلمان پول جمع میکند با آنکه او خارجی میباشد اما مردم درخواست اورا بی جواب نمیگذارند وهرساله چند میلیون یورویی به حساب خیریه وی واریز میکنند.
دو دهه ایی است که هر ساله شاهد اینگونه اعمال خیرانه میباشم و هر سال آرزومند اجرای چنین اعمال خیر و نوع دوستی در سرزمین ابا و اجدادی خود میگردم بویژه اوقاتی که مطلبی میخوانم یا تصویری میبینم از کودکان کار دختران گلفروش و. . .که میتوان با مردم به مردم کمک کرد آری سرزمینی که عده ا یی از شهروندانش به فرهنگ چندین هزار ساله و گفتار زرتشت و منشور پادشاهشان بخود میبالند و یا گروه دیگرشان به مسلمانی خود که دینشان تنها و برترین دین در برابری و مساوات میباشد به دنیایی فخر میفروشند باید خیلی زودتر از کفار و اجانب کمر همت را بسته به یاری مستمندان میشتافتند که اینهمه لا اقل کودک خیابانی نداشتیم .
در رژیم پیشین یادم میاید بودند آدمهای شریفی که عید نوروز کفش و لباس بچه های یتیم وندار دبستانی را به گردن میگرفتند که متاسفانه مردم به جای ترغیب و تشویق آنان به بدگویی آنان میپرداختند که اینکار شخص مزبور برای ارفاق اولیا مدرسه به فرزندش بوده که اینگونه برخورد باعث میشد دودش به چشم آن بچه ها برود طرف سال دیگر برای پیشگیری از چنین حرفهایی چنین بذل وبخششی نکند که کسی هم نبود به آن بی خردان بگوید اگر هم بر فرض چنین هم که باشد آیا به شادی ده ها بچه نمی ارزد آیا شخصی که پوشش صد یچه را تقبل میکتد آیا بطریق دیگر نمیتواند برای فرزندش نمره خوب بگیرد و اما بعد از انقلاب که حکومت عدل علی و غیره و ذالک که وعده اش داده شده بود و بجز روحانیون عده ایی کاسب آنهم نه از نوع شریفش یرای پیاده کردن حکومت ذگر شده بر سر کار آمدند وقتی جنگ تحمیلی پیش آمد و هموطنان جنگزده آواره شهر ها شدند و مردم بیچاره به درخواست ستادهای کمک رسانی لبیک گفته وهر کس بتوان خود مادی ومعنوی کمکی میکرد خود شاهد بودم که پتو های اهدایی در بازارچگونه خرید و فروش میشود و یا چند سال قبل زلزله شمال که پیش آمد خواندم هم وطنی که کیسه برنجی خریده بود وقتی گشوده بود این نوشته را یافته بود اهدا به زلزله زدگان عزیز که آخریش هم کرمان بود و سواستفاده هایی که صورت گرفت یا کمکهایی که بجای رسین بدست صاحبان اصلیش که زلزله زده ها بودند از جاهای دیگر سر در آوردند اینجاست که به سادگی خودم برای آرزوی چنین ارگانهایی در چنین دزد بازاری خنده ام میگیرد که منکه از دور شاهد این چند نمونه بوده ام مردم که شاهد خیلی بیشتر از این موارد بودند با چه اطمینانی کمک کنند وباور کنند که کمک هایشان به نیازمندان میرسد اینجاست که آرزو میکنم هر چه زودتر سرزمین محبوب آفت زده ام رها گردد و ما با یک فرهنگ درمانی بتوانیم نوروزمان را به جشن مهروزی همانگونه که سزاوار نامش و ذاتش میباشد مبدلش کنیم .به امید آنروز . .
۵ نظر:
ممنون از اینهمه اطلاعاتی که درباره وایناختن گردآوردی ،
در بلاگ نیوز لینک داده شد .
بسیار جالب و خواندنی نوشتید.
عمرتون 100 شب یلدا
دلتون قد یه دریا
توی این شب های سرما
یادتون همیشه با ما
شب یلدا مبارک
سلام دوست عزیزاز ابراز همدردی شما ممنونم
خداوند روح پدر شما رو قرین رحمت کنه
بسیار جالب بود
ولی خوب جای تاسف است که از این پانزده و خرده ای فقظ آن خرده به بچه ها می رسد.
http://maziarworld.wordpress.com
درود بر حسین عزیز
شاید برای نوشتن نظریه دیر باشه ولی چون من تازه مطلب رو خوندم لذا نظر خودم رو میدم ، من هم یادم میاد تو مدرسه مولوی ، شبهای عید یا به مناسبتهائی کفش و لباس ویا حواله آنها تهیه میشد و به بچه های بی بزاعت بدون اینکه کسی متوجه شود داده میشد ، من مادرم چند سال تو انجمن مدرسه بخاطر نیمچه سواذی که داشت فعال بود و نظاره گر اینگونه تلاشها در اون زمان بودم ، راستش رو بخواهی طبق معمول یادآوری از طرف شما بود ، ولی نکته جالب اینکه هرگز پی به نام بچه هئی که مورد لطف خیرین واقع میشدند نبردم و آبروی ایشان برای همیشه حفظ شده است.
ارادتمند و بچه محل شما
ارسال یک نظر