فوتبال این ورزش زیبا که بخاطر کثرت هوادارانش که از هر دین و آیینی بیشتر است طوری که رهبران مذهبی و سیاسی به آن غبطه میخورند و حسرتش را میخورند و اغراق نیست که بگویم بیش از نیمی از ساکنان کره خاکی از هر دوجنس طرفدارش میباشند بگونه ایی که تعداد اعضا فدراسیونش برابر با سازمان ملل میباشد .متاسفانه با گذشت زمان بعلت هرآنجه که اشاره ایی شد و این ورزش محبوب هر روز ماهیت ورزشی خودرا از دست داده هم سیاسی میشود و هم مادی که انتخاب محل بازیها و یا امتیاز های پخش و تبلیفات و یا نقل و انتقال بازیکنان و . . دلیل این مدعا که بتازگی وسیله ایی هم برای تسویه حسابها از هر نوعش که متاسفانه میهن من پیشتازش.
سالهاست طرفدار فوتبالم و از زمانی هم که هنوز ورزشگاه آریامهر ( آزادی امروز) وجود نداشت و امجدیه این ورزشگاه پیر شهر مکان مصاف تیم ملی و باشگاه ها بود زیر نوراقکن ضلع جنوبییش که محل هواداران تاج بود تقریبا هر هفته جایم و طبیعی است که شاهد بردها و باختها بودم و اشکها و خنده ها آنهم در سرزمینی که مردها نباید گریه کنند.تا زمانی که بودم حتی بعد از دگرگونیها فرصتی پیش میامد چه بخاطر علاقه و چه بخاطر نبود دلمشغولی دیگری باز راهی استادیوم میشدم و هر بار بعد از بازی با غم واندوه آنجا را ترکمیکردم که علتش برد وباخت تیم محبوبم و یا غصب نامش نبود بلکه جوی که آنجا حاکم شده بود چه خیل هواداران و چه خیل دست اندرکاران با فوتبال و دنیایش بیگانه بودند که دست حوادث آنان را به اینجا پرتاب کرده بود که متاسفانه هر روزی که میگذشت از تعداد هواداران و آنان که دلشان میسوخت کاسته و کاسته ترمی شد و بر جمع غریبه ها اقزوده تر و همین هم باعث گردید تنها در دوران هجرت ناخواسته ام بنا بر عادت تنها اخبار فوتبال وطنم را در جراید آنهم نه حرفه ایی بلکه موقعیتی پیش میامد دنبال کنم و یر فوتبال با تمامی عظمتش و علاقه ایی که از کودکی به آن داشتم در مقابل خیلی چیزهای دیگر که اصل هستند این فرعی بیش نیست در حالی که آنها را از بین بردند و هنوز میبرند برای فوتبال که نان وآب و ازادی و . . .نیست برای روبه زوال رفتنش ماتم نگیرم .
دیروز تیم ملی برابر عربستان باخت وزخمهای کهنه دگر بار دهان باز کردند و قلمها و زبانها بکار افتادند زورشان به خر نمیرسد بر پالان خر میکوبند و دروغ نیست که بگویم خیلی ها اگر نمیخواستند بدشان هم نیامد چنین شد که کاغذ پاره ها و وبلاگها را سیاه کنند. تیم ملی باخت اگر دایی مربی نبود و تیم مقابل هم عرب نبود چنین تراژدی ملی نمیشد و اولین و تنها شکست ملت در طول این سال نمیگشت من هدفم دفاع از دایی نیست که مشکل ورزش ما داییها نیستند هر کسی هم جای او بود و یا بیاید فرقی نخواهد کرد که فاتحه فوتبال و ورزش ما سالهاست خوانده شده است و این بی انصافیست از مترسک انتظار دم مسیحایی داشت و از او خواست مرده زنده کند.لازم است اینرا هم بگویم دوستان دلشکسته از این باخت بدانند که سردمداران ورزش همان نا آگاهانی که تیمها را بین خود تقسیم کرده اند و صندلیهای این سازمان را اشکال نموده اند بیش از شما از این شکست ها و راه نیافتن به جام جهانی پریشان حالندکه دلارهای فیفا و سفرهای رایگان را از کف میدهند و شاید برای همین هم هست من شکست تیم ملی را شکست آنها دانسته و تحمل میکنم .
باز بی انصافیست تنها به این دوره بسنده کنیم که درسته این دوران سرامد تمام دوره های تاریک و . . . میباشد در زمان گذشته رژیم پیشین هم فوتبال و کلا ورزش طفل یتیم توسری خوری بیش نبود که مثلا ریاستش با برادر شاه و یا تبمسار بازنشسته فسیلی که مانند رییسش نا آگاه از ورزش که چه انتخاب مربیان وچه ورزشکاران همواره با پرسش همراه بود و شاهد حق کشی ها بوده اییم و حضور ورزشکارانی با عدم کاراراییشان تنها بخاطر رابطه ها و زد وبندها سر قفلی رشته های ورزیشان بودند مثلا در فوتبال بازیکنان شهرستانی که قابلیتشان بیشتر از پایتختی ها بود از محرومین بودند یا بیاد میاورم در کشتی که ورزش انفرادی بود و قابل لمس تر میشد دید تها یک مورد اینکه در دهه چهل که در عرصه جهانی حرفی برای گفتن داشتیم کشتی گیری بود که حریف یکی از کشتی گیران افتخار آفرین میهنمان که همیشه کشتی انتخابی این دو همراه با بحث و گفتگو بود از داوران با ندادن امتیاز تا مربی ها با برپایی مسابقه در اردو برای انتخاب نهایی که هدف نبردن این جوان بود به هر قبمتی که یخاطر میاورم در یکی از همین مسابقه ها در سالن شاهپور . . . بی انصافی داوران که به آنها دیکته شده بود بجایی رسید که تماشاچی ها شروع به شعار در زمان انقلاب حق کشی نامردیه دادند که منظورشان انقلاب سفید بود که با هجوم مامورین و. . و تعطیل مسابفات همراه شد.
در خاتمه اینرا هم بد نیست اضافه کنم بجز هر آنچه در بالا گفته شد مشکل عمده تمامی رشته های ورزش ما با دنیای پیش رفته نپرداختن به پرورش کودکان و نوجوانان و کشف استعدادها و پرورش ورزشکاران بصورت علمی با ایجاد آموزشگاه های وزرشی میباشد که متاسفانه در سرزمین ما همچون تمامی بلاد جهان سومی باز از گذشته تا به امروز دل بستن به ستاره هایی است که شهاب وار در آسمان ورزش پیدا میشوند و اسم و رسمی پیدا میکنند و مقامی کسب میکنند و همین باعث میگردد دستگاه ورزشی مانند خری که لنگ نشود و نمیرد تا آنجا که توان دارد از او دست نکشند که شاهد زنده این ادعا باز همین تیم ملی ما که نامهایی را که میبینی و دعوتهایی که میشود میبینیم این سومین جام جهانی آنان میباشد که این عزیزان آفتخار آفرین که بر حسب جبری طبیعی که سن و سالی از آنها گذشته دیگر توان و طراوت سابق راندارند. پس با چنین تیمی همان بهتر در بازیهای مقدماتی با شکستهای دو بر یکی کنار رویم و تا یار تمرینی گردیم و با دریافت یک دوجین گل از بزرگان فوتبال همان هفته اول جام جهانی راهی خانه گردیم.
سالهاست طرفدار فوتبالم و از زمانی هم که هنوز ورزشگاه آریامهر ( آزادی امروز) وجود نداشت و امجدیه این ورزشگاه پیر شهر مکان مصاف تیم ملی و باشگاه ها بود زیر نوراقکن ضلع جنوبییش که محل هواداران تاج بود تقریبا هر هفته جایم و طبیعی است که شاهد بردها و باختها بودم و اشکها و خنده ها آنهم در سرزمینی که مردها نباید گریه کنند.تا زمانی که بودم حتی بعد از دگرگونیها فرصتی پیش میامد چه بخاطر علاقه و چه بخاطر نبود دلمشغولی دیگری باز راهی استادیوم میشدم و هر بار بعد از بازی با غم واندوه آنجا را ترکمیکردم که علتش برد وباخت تیم محبوبم و یا غصب نامش نبود بلکه جوی که آنجا حاکم شده بود چه خیل هواداران و چه خیل دست اندرکاران با فوتبال و دنیایش بیگانه بودند که دست حوادث آنان را به اینجا پرتاب کرده بود که متاسفانه هر روزی که میگذشت از تعداد هواداران و آنان که دلشان میسوخت کاسته و کاسته ترمی شد و بر جمع غریبه ها اقزوده تر و همین هم باعث گردید تنها در دوران هجرت ناخواسته ام بنا بر عادت تنها اخبار فوتبال وطنم را در جراید آنهم نه حرفه ایی بلکه موقعیتی پیش میامد دنبال کنم و یر فوتبال با تمامی عظمتش و علاقه ایی که از کودکی به آن داشتم در مقابل خیلی چیزهای دیگر که اصل هستند این فرعی بیش نیست در حالی که آنها را از بین بردند و هنوز میبرند برای فوتبال که نان وآب و ازادی و . . .نیست برای روبه زوال رفتنش ماتم نگیرم .
دیروز تیم ملی برابر عربستان باخت وزخمهای کهنه دگر بار دهان باز کردند و قلمها و زبانها بکار افتادند زورشان به خر نمیرسد بر پالان خر میکوبند و دروغ نیست که بگویم خیلی ها اگر نمیخواستند بدشان هم نیامد چنین شد که کاغذ پاره ها و وبلاگها را سیاه کنند. تیم ملی باخت اگر دایی مربی نبود و تیم مقابل هم عرب نبود چنین تراژدی ملی نمیشد و اولین و تنها شکست ملت در طول این سال نمیگشت من هدفم دفاع از دایی نیست که مشکل ورزش ما داییها نیستند هر کسی هم جای او بود و یا بیاید فرقی نخواهد کرد که فاتحه فوتبال و ورزش ما سالهاست خوانده شده است و این بی انصافیست از مترسک انتظار دم مسیحایی داشت و از او خواست مرده زنده کند.لازم است اینرا هم بگویم دوستان دلشکسته از این باخت بدانند که سردمداران ورزش همان نا آگاهانی که تیمها را بین خود تقسیم کرده اند و صندلیهای این سازمان را اشکال نموده اند بیش از شما از این شکست ها و راه نیافتن به جام جهانی پریشان حالندکه دلارهای فیفا و سفرهای رایگان را از کف میدهند و شاید برای همین هم هست من شکست تیم ملی را شکست آنها دانسته و تحمل میکنم .
باز بی انصافیست تنها به این دوره بسنده کنیم که درسته این دوران سرامد تمام دوره های تاریک و . . . میباشد در زمان گذشته رژیم پیشین هم فوتبال و کلا ورزش طفل یتیم توسری خوری بیش نبود که مثلا ریاستش با برادر شاه و یا تبمسار بازنشسته فسیلی که مانند رییسش نا آگاه از ورزش که چه انتخاب مربیان وچه ورزشکاران همواره با پرسش همراه بود و شاهد حق کشی ها بوده اییم و حضور ورزشکارانی با عدم کاراراییشان تنها بخاطر رابطه ها و زد وبندها سر قفلی رشته های ورزیشان بودند مثلا در فوتبال بازیکنان شهرستانی که قابلیتشان بیشتر از پایتختی ها بود از محرومین بودند یا بیاد میاورم در کشتی که ورزش انفرادی بود و قابل لمس تر میشد دید تها یک مورد اینکه در دهه چهل که در عرصه جهانی حرفی برای گفتن داشتیم کشتی گیری بود که حریف یکی از کشتی گیران افتخار آفرین میهنمان که همیشه کشتی انتخابی این دو همراه با بحث و گفتگو بود از داوران با ندادن امتیاز تا مربی ها با برپایی مسابقه در اردو برای انتخاب نهایی که هدف نبردن این جوان بود به هر قبمتی که یخاطر میاورم در یکی از همین مسابقه ها در سالن شاهپور . . . بی انصافی داوران که به آنها دیکته شده بود بجایی رسید که تماشاچی ها شروع به شعار در زمان انقلاب حق کشی نامردیه دادند که منظورشان انقلاب سفید بود که با هجوم مامورین و. . و تعطیل مسابفات همراه شد.
در خاتمه اینرا هم بد نیست اضافه کنم بجز هر آنچه در بالا گفته شد مشکل عمده تمامی رشته های ورزش ما با دنیای پیش رفته نپرداختن به پرورش کودکان و نوجوانان و کشف استعدادها و پرورش ورزشکاران بصورت علمی با ایجاد آموزشگاه های وزرشی میباشد که متاسفانه در سرزمین ما همچون تمامی بلاد جهان سومی باز از گذشته تا به امروز دل بستن به ستاره هایی است که شهاب وار در آسمان ورزش پیدا میشوند و اسم و رسمی پیدا میکنند و مقامی کسب میکنند و همین باعث میگردد دستگاه ورزشی مانند خری که لنگ نشود و نمیرد تا آنجا که توان دارد از او دست نکشند که شاهد زنده این ادعا باز همین تیم ملی ما که نامهایی را که میبینی و دعوتهایی که میشود میبینیم این سومین جام جهانی آنان میباشد که این عزیزان آفتخار آفرین که بر حسب جبری طبیعی که سن و سالی از آنها گذشته دیگر توان و طراوت سابق راندارند. پس با چنین تیمی همان بهتر در بازیهای مقدماتی با شکستهای دو بر یکی کنار رویم و تا یار تمرینی گردیم و با دریافت یک دوجین گل از بزرگان فوتبال همان هفته اول جام جهانی راهی خانه گردیم.
۳ نظر:
حسین عزیز این شکست اعصاب آدم را داغون می کند. به نظر من علی دائی که محبوب مردم بود باید کنار می کشید و محبوب باقی می ماند. حق با شماست که زورشان به خر نمی رسد و پالانش را می زننداما این پالان هم بایداز خر شیطون پیاده می شد دیگه.آخر چرا قاطی ماجرا شد که کاسه کوزه ها بر سرش بشکند. هر وقت رئیس مملکتی وارد سالن می شود هم تماشاگران و هم بازیگران روحیه تازه پیدا می کنند. چرا اینجا برعکس شد آخه؟
با درود و آرزوی بهترین ها
با سپاس از شما جهت ارسال فیلم " سگ نقاش " . متاسفانه عکس این هنرمند پشمالو را پیدا نکردم و شما باعث شدید که بازدیدکنندگان محترم بیشتر با حال و هوای این نقاش " صاحب سبک "آشنا شوند .
طبیعت نگهدارتان باد .
http://www.freeimagehosting.net/image.php?7e185d5f44.jpg
حسین جان نمیدانم چرا چند روی است که به یاد :
ا- پیراهن دوزی لادن - که پیراهن مردانه و ربدوشامبر میدوخت افتاده ام؟ نمیدانم بخاطرش داری یا نه ؟ چسبیده قنادی لادن - روبروی سینما فلور ..
2- دوچرخه سازی ( قنادی لادن به طرف حاج عبدالصمد - اول ساندویچی حبیب آقا بود و سپس دوچرخه سازی و بعد چمدان سازی ... عجیب چهره آن مرد مهربان دوچرخه ساز به همراه دوستانش که گاه به گاه درب مغازه اش چهارپایه ای میگذاشتند ووقت گذرانی می کردند- ذهنم را به خود مشغول کرده .
3- احمد آقا عطاردی - نزدیک مغازه خنم میرفخرایی ( سرکوچه مدرسه حمیده مولوی - ساندویچی داشت ) و جنب بوتیک شهرزاد در حاج عبدالصمد دو درب یک شکل چوبی بود که یکی از آنها منزل ایشان بود .
طبیعت نگهدارت .
ارسال یک نظر