۱۳۸۷ خرداد ۴, شنبه

استخر معینی

هوا گرم که میشد چون در امیریه استخری نبود ما بچه های محل مجبوربودیم یا استخر قاسمی در
خیابان قزوین یا که به استخرمعینی درخیابان باباییا نبرویم با آنکه قاسمی مدرن تر بود ولی ما
معینی را دوست داشتیم چند نفر دوستان قرار میگذاشتیم که بعد ازظهر وبعد از ناهار برویم .
یکی از زیبایی های این رفاقت ها آن روح دوستی و مروت حاکم بود ویک همبستگی حال کی چقدر پول داشت یا نداشت چنین چیزی مطرح نمیشد مهم لحظه های با هم بودن بود وشادی این مجموعه .آخرین باری که این سعادت را داشتم با گروه خودمان استخر برویم مصادف بود با بازی نهایی جام ملتهای آسیا در تایلند سال 1972 هوا خیلی گرم بود نه بازی را دوست داشتیم از دست بدهیم ونه استخر را بعد از مشورت فراوان تصمیم گرفتیم که به استخر برویم وچون آن زمانه رادیو هم بازیها را مستقیما پخش میکرد یکی از بچه ها مامور آوردن رادیو شد طبق معمول برای صرفه جویی واینکه از پولی که داریم نهایت استفاده را بکنیم این راه را که کم نبود پیاده میرفتیم واز آنجایی که دارایی ما تا قران آخرش آنجا خرج میشد که بناچار پیاده بازمیگشتیم که تو گویی راه بازگشت که همان مسیر بود ولی دوچندان طولانی تر میشد خلاصه انروز آخر راهی شدیم استخر معینی یک استخر برای بچه ها داشت که ورودی جدایی داشت استخر بزرگسالان هم از دو استخر که یکی تهی از آب ومتروکه وهمیشه هم مملو از جمیعت بعد از ورود اتاقی بود که کنارش بند رختی که مایو های کرایه ایی آویزان زیرا اگر کسی لباس شنا نداشت دوزار میداد مایو میگرفت یا آنقدر کوچک بود به تن نمیرفت یا آنقدر بزرگ که بایک دست مواظب که پایین نیفتد و در بدر دنبال سنجاق قفلی البته ما را نیازی نبود اتاق مذبور که دورتادور قفسه هایی بود شماره بندی شده که لباسها را میگرفت ونمرهایی را میداد که آویزان کش شلواری که به مچ دست یا پا می انداختیم که همیشه کسانی را میدیدی که مشغول چانه زدن که گم کرده اند و...
استخر دارای چند دوش بود چند دقیقه ایی طول میکشید تا نوبت برسد دوش ها بیشتر شبیه فواره تا دوش , که از همه جای آن آب بیرون میزد خود استخر که لبه های سیمانی کنده شده کف آب پر از قلوه سنگ وچیز های دیگر مثل اینکه آب چشمه بود سرد تر ازمعمول زیرا گاهی غورباقه ایی هم دیده میشد با تمام کمبودها وکاستیها و لذتی غیر قابل وصفی داشت و خوراکی هایش که دست فروشان کنار آب میفروختند از ساندویچ های دو سه زاری تخم مرغ پر از سبزی عاری از تخم مرغ یا کالباس که از ماندگی کالباس خشک شده بود . . .
تا اب زرشک و شربت ابلیمو مزهایی ویژه که شخص من عاشق قطابی بودم که آنجا فروخته میشد و شاید یکی از دلایل رفتن من که بعد از آن هرگزچنان قطابی نیافتم و هنوز مزه آن زیر دندانم و به دنبالش, اما آن اخرین بار که در راه بازگشت همگی بازی را دنبال میکردیم کوتاه ترین راه بود هیجان بازی هم مانع احساس خستگی شد و طولانی بودن مسیر که وقتی به محل رسیدم که بازی را بردیم که بار دیگر این بار در سرزمین دیگری قهرمان آسیا شدیم . سال بعد استخر معینی را بساز وبفروشها تکه تکه اش کردند و خاطرات ما را در زیر خانه وکوچه ایی که ساختن دفن کردند.
یاد دوستانم ویاد تیم ملی ناصر حجازی، ابراهیم آشتیانی، اکبر کارگرجم، جعفر کاشانی، مصطفی عرب کاپیتان، علی جباری، پرویز قلیچ‌خانی، جواد قراب، صفر ایرانپاک، حسین کلانی ,همایون بهزادی، اصغر شرفی ,غلامحسین مظلومی و مربی آنان محمد رنجبر
جملگی گرامی باد.

۵ نظر:

Ali گفت...

آخ یادش بخیر. عجب سالی و عجب تیمی بود. اون سال یکی از یازیهایی که هیچوقت یادم نمیره بازی ایران و تایلند بود. بارونی شدیدی هم میبارید. ایران تا دقیقه 77 با دو گل از تایلند شکست خورده بود. ولی در مدت پنج دقیقه علی جباری سه تا گل زد و ایران بازی را برد. بعد کامبوج را تو نیم نهایی زدیم و رفتیم فینال. شب فینال کره جنوبی را دو به یک تو وقت اضافی زدیم و قهرمان شدیم. یادم هست گلهای ایران را علی جباری و حسین کلانی زدند. اون سال مجید حلوایی و کارو حق وردیان و علیرضا حاج قاسم و رضا وطنخواه و مهدی مناجاتی هم تو تیم بودند. بهرتم مودت ذخیره حجازی بود.

حسین آقا از این استخر ها باز هم میرفتی برامون تعریف کن تا ما باز یاد اون سالها بیافتیم که شادی هاش اندازه یه آسمون پهن بود و دلبستگی هاش به مثل آفتاب تابستون داغ.

sadaf گفت...

یادمه ما بچه بودیم و یه جمع میشدیم و میرفتیم استخر فرح که اسمش شده بود زهره بنیانیان اونجا هم فقط میرفتیم آب بازی آخ که بزرکترا مون چقدر حرص میخوردن که ما شنا یاد بگیریم . یکی نبود بهشون بگه بابا هر چیزی بوقتش بزارین بچه از بچه بودنش حال کنه

عمو اروند گفت...

جوانی کجائی که یادت به‌خیر

Unknown گفت...

درود بر شما آقای حسین

سپاس از اینکه به کومه من می آئید

و با پیامهاتون مر ابسیار خوشحال می کنید.

باین نوشتارتون در مورد استخر را بزرگ تر کنم و بخونمش...

تا درودی دگر بدرود.

Unknown گفت...

سلام شما که استخر معینی می رفتی از صاحب یا پرسنل استخر رو کسی یادت میاد؟